Monday 28 March 2011


افشاگری ممانعتهای ضدانسانی کمیته سرکوب اشرف و عوامل مالکی
با سلام من مصطفی گنجه‌ای هستم. به این وسیله خواستم مقداری از جنایاتی که تحت عنوان خدمات درمانی روی اشرفیان انجام میشه، واسه تون توضیح بدم. من خودم از حدود دو سال پیش با بیماری و درد و تورم درناحیه گردن مواجه شدم. به‌دلیل مشکلاتی که نیروهای عراقی که حفاظت اشرف رو از نیروهای آمریکایی تحویل گرفته بودند و محدودیتهایی که ایجاد می‌کردند، ما امکان دسترسی به پزشک متخصص نداشتیم، نهایتاً فکر می‌کنم بعد از یک سال، یک سال و چند ماه، که من پیگیری کردم از نفرات به اصطلاح کادر درمانی بیمارستان عراق جدید که از نظر من شکنجه‌گاهی بیش نیست، نهایتاً دوتا دکتر متخصص من رو ویزیت کردند که تشخیصشون این بود که من دچار سرطان تیروئید هستم و بایستی جراحی بشم. اما نتیجه جراحی تا این‌که این کار انجام بشه تقریباً ۷ماه طول کشید. آخرین باری که سرکرده‌ این بیمارستان، به اصطلاح بیمارستان عراق جدید، به من قرار داد که بایستی روز بعد عمل جراحی روی من انجام بشه مراجعه کردم تا مطابق ریلهای پزشکی چکها و آزمایشات قبل از عمل انجام بشه. که اونجا برگشت گفت عمل تو منتفیه و من رو برگردوند. بعد از چند ساعت مجدداً دنبال من فرستاد که بیام واسه عمل. بعد که من چک کردم متوجه شدم روز بعد قراره ظاهراً نمایندگان یونامی بیان و از جمله می‌خوان به این به اصطلاح بیمارستان هم سرکشی کنن، و این عمر خالد که در لباس پزشکی، کارهای شکنجه‌اش را انجام میده؛ می‌خواد با این به اصطلاح عمل جراحی خودش رو نشون بده جلوی نیروهای بین‌المللی که انگار داره واسه ماکاری می‌کنه. درحالی‌که این جلاد همین عمل رو تا اون موقع ۷ماه به تأخیر انداخته بود. غیر از اون وقتی رفتم تو بیمارستان به اصطلاح عراق جدید، چیزی که دیدم برای من خیلی شوکه کننده است. چون بیمارستان بسیار کثیف، با هیچ امکاناتی. مثلاًًًًًًًًًًً حتی واسه بیمار سیستم نداشت غذا بده. خود اتاق عمل، سیستم‌های مختلف، پر از کثافت، فضله موش بود. صبح که مرا به اتاق عمل بردند، هم دکتر متخصص جراح و هم خانمی که متخصص بیهوشی بود حدود یک ساعت با این کادر به اصطلاح درمانی شکنجه‌گاه عراق جدید داشتن جر و بحث می‌کردن تا مینیممهای الزامات پزشکی مثل روپوشی که باید بیمار تن بکنه یا داروی بیهوشی رو به‌دست بیارن. بعد از یک ساعت، یک ساعت ونیم بود که تونستند از هفت خوان کمیته سرکوب اشرف و از به اصطلاح این کادر درمانی داروی بیهوشی رو بگیرن و من رو بیهوش بکنن برای عمل جراحی. بعد از این‌که به هوش اومدم با درد و تهوع شدید مواجه بودم، چند بار از به اصطلاح دکتری که اونجا کشیک بود خواستم به من دارو بده که این وضعیت حل بشه که هر بار به من احاله می‌داد که ما دارو نداریم باید از خود اشرف بیارین. درحالی‌که این بیمارستان بیمارستانی بود که خودمون یعنی‌اشرفیان با پول و هزینه و حتی نیروی انسانی خودمون درست کردیم در یک اقدام حسن‌نیت به اینها تحویل داده بودیم که اگر مینیمم حس انسانی تو اینها وجود داره زنده بشه و بتونن واقعاً کاری انجام بدهند برای خدمات درمانی. درحالی‌که این جنایتکارها همون بیمارستان، همون امکانات و همه چیزها را گرفتن الآن تبدیل کردن به زباله دونی و مینیممهای بهداشتی و حتی داروهایی که خودمون میخریم و مجبوریم از کانال اونها وارد بکنیم نگه میدارن و به ما نمی‌رسونن. وضعیت درد و تهوع من اون شب تا زمانی که یکی از برادرام اومد واسه رسیدگی به من، اومد من رو ببینه ومتوجه شد حل نشد تا اون برگشت و رفت از داخل قرارگاه واسه من دارو آورد تا درد من را یک مقدار تسکین بده. این غیر از شکنجه هیچ چیزی نیست! و این دکتری که لباس سفیددکتری را پوشیده اونجا هیچ کاری نمی‌کنه جز آموزشهایی که خامنه‌ای ملعون بهش یادداده واسه جنایت، واسه فشار آوردن به اشرفیان و زیر فشار قرار دادن بیماران حتی توسط بیماریشون و گسترش دادن این بیماری.

بعد از عمل جراحی من باید نزد متخصص می‌رفتم تا بتونه نتیجه عمل جراحی رو چک بکنه و ادامه درمان رامشخص بکنه. اما این موضوع مدتها طول کشید فقط دو هفته طول کشید تا بتونم نتیجه غده‌یی که درآوردن ببینن چی هست؟!

آخرش هم که دکتری نبود. دکتر متخصص من که دکتر شناخته شده‌یی بود وجود نداشت مجبور شدیم به یه دکتر دیگه مراجعه کنیم واون هم چون اشراف نداشت به بیماری من گفت باید از صفر پرونده تشکیل بدی تا من بتونم آزمایشات و اینها را صادر بکنم. یعنی کل تردد من به‌چی طی شد؟ به این‌که یک قراره با یک نفر دیگه که دکتر خودم نبود اجرا بکنم و یک قرار آزمایش بگیرم. آیا این خدمات درمانیه؟! این شکنجه بیش نیست. به‌زعم اونها، کوتاه بیام و به‌زعم اونها طعمه‌این ولی‌فقیه و این دیکتاتور عراق جدید بشم. که اون خودش رو بر اساس قراردادی که با این ولی‌فقیه دعی بن دعی بسته که بتونه سرکوب واینهاش رو بیشتر بده، ما رو در واقع کوتاه بیایم تا اون بتونه به این وسیله راهی پیدا بکنه تا اون بتونه سرکوبش رو مشروع بکنه. اما کورخونده! خودش که هیچی، خودش که پشه‌یی بیش نیست اون خمینی ملعون که رئیس همه‌شون بود این آرزو رو به گور برد که بتونه مجاهد خلق رو کمرشکن بکنه مجاهد خلق رو به زانو دربیاره. اون که با تموم قدرت مذهبی و سیاسی و نظامیش، با استفاده از جنگ ضدمیهنی ۸ساله‌اش نتونست این آرزو رو ببینه و به گور رفت چه برسه به این خامنه‌ای و یا دم ودمبالچه‌های عراقیش که سفله‌هایی بیش نیستن. اینها که تا دیروز توی پادگان غیور بودن و فقط آموزش کشتن و کشتار و جنایت می‌دادن و هیچ بویی ازانسانیت ندیدن این آرزو را هم به گور خواهند برد.

کدوم خدمات درمانی؟! اینها جلادهایی بیش نیستند! آیا این‌که فقط مرا ببرن و با بیمارستان بسته مواجه بشم این جلوی سرطان را می‌گیره؟! جلوی درد مرا می‌گیره؟! چه کار می‌کنه واسه من؟ این جنایتکار، عمر خالد که لباس پزشکی رو پوشیده ولی به اون خیانت می‌کنه و فقط خط این ولی‌فقیه مفلوک رو می‌خواد پیش ببره، با این کارها چه کار می‌کنه؟ الا شکنجه! الا فشار آوردن؟! هیهات!

و در آخر تأکید می‌کنم من به‌عنوان یک مجاهد خلق و ما مجاهدین اشرف پوزه این خامنه‌ای ملعون و ولی‌فقیه ورشکسته و طلسم‌شکسته رو جلوی همین اشرف به خاک خواهیم مالید

No comments:

Post a Comment