Sunday 27 November 2011

ساعت به ساعت فكر مي كنم چطور مي شه اين رژيم را يك ساعت زودتر سرنگونش كرد


 بعنوان يك اشرفي باعث افتخار و باعث غرور منه به ايراني بودنم افتخار مي كنم به داشتن يك همچنين هم وطن هايي  كه دويست روزه ايستاده اند واقعا افتخار مي كنم لحظات شعف دارم احساس توانمندي باديدن اينها به خدا لحظه به لحظه تو ذهنم برجسته تر مي شه
احساسم از بودن تو اشرف؟ فكر كنم اين روزها براي هر اشرفي اين سؤال يه معني و مفهوم خاصي داشته باشه يعني اشرف الان براي فرد من جايي است كه روزمره وقتي بهش فكر ميكنم احساس ميكنم همة هستيمه. همة اون چيزيه كه براش يه انتخابي كردم انتخاب كردم كه يك چيزي محقق بشه و همة اونها تواين نقطه براي من تو اين خاك داره رقم ميخوره, جايي كه براش حاضرم همه چيزم رو بدم چه بسا كه قبل از من همه همه چيزشون رو دادن.من هم بخشي از اين اشرفم كه از اين به بعد هم براش حاضرم همة هستيم رو بدم
من مجاهدين رو از بچه گي ميشناختم. ولي در يك نقطه اي تو سالهاي 74-75 كه ديگه رسما مثلا سيما سيماي آزادي اونموقع به اين شكل نبود سيماي آزادي كه من امكان دسترسي بهش نداشتم فقط يك راديو مجاهدي بود كه با خيلي سختي زياد به طور واقعي خيلي غير ممكن بود اصلا گاهي اوقات. مثلا ميشنيدم فقط بفهمم بالاخره اينهايي كه ميخوان با اين رژيم بجنگند كي هستن؟چرا ميخوان اين قيمت روبراي بقيه بدن؟ چرا يك سري هستن كه ميخوان اين كار رو بكنن ولي يك سري هستند نميكنند؟ تا روزي كه من اسمش رو ميذارم نقطة سرفصلي تو زندگي خودم. حدودا 6-7 ماه فكر ميكنم اين حدودها قبل از كوي دانشگاه منظورم 18 تير سال 78 است. من در رابطه با سازمان دستگير شدم و واقعا اگر بخوام از ته دلم بگم خدا رو واقعا سپاسگزارم بخاطر اين. الآن توضيح ميدم براتون چرا؟ براي اينكه من اونجا چيزهايي رو ديدم براي اينكه محصول رژيم خميني و نظام ولايت فقيه رو اونجا ميشد به عينه ميشد اونجا ديد. يعني كساني كه هم سن و سال من بودند يعني اگر تو شرايطي به دنيا مياومدن يا بزرگ ميشدن از استعدادهاي بسيار بسيار بالايي برخوردار بودن, از توانمنديهايي. ولي اين توانمندي به جاي اينكه توي مسير واقعي بيفته افتاده بود توي مسيرهايي كه سر از اونجا درآورده بودن و من باور كنيد اين رو به طور واقعي دارم ميگم از ته دلم دارم ميگم براي هيچكدامشون اين لحظه رو نداشتم كه من از اينها بدم مياد. شايد شما تعجب بكنيد من اين رو دارم ميگم. براي اينكه اون لحظه به اين فكر ميكردم كه آخه اين خودش نيست كه اگر اين حاكميت نبود اين اينجا نبود من تو اين مدتي كه اونجا بودم خيلي تجربه گرانبهايي بود احساس كردم كه اين رژيم نبايد باشه. من هر وقت برادرمسعود را نگاه مي كنم مي بينم مثلا ازتاريخ ايران صحبت مي كنه به خداوندي خدا قسم هم بغض گلويم را مي گيره ,احساس ميكنم كه يك بي انصافي در حق اين سازمان و رهبريش شده به اين دليل كه من از ايراني اومدم كه سي و چند سال تحت سم پاشي رژيمي بوده كه بطور واقعي مهيب ترين نيروي تاريخه
 به خداوندي خدا ساعت به ساعت فكر مي كنم چطور مي شه اين رژيم را يك ساعت زودتر سرنگونش كرد
اشرف محل تحقق همه اين آرزوهاي من و همه اونهايي كه نمي خوان اين حاكميت را داشته باشند نه براي خودشون مي پسندند و نه براي ايران مي پسندند نه اصلا براي دنيا مي پسندند من بعنوان يك ايراني كسر شأنمه يك همچي حاكميتي. يعني من چطور مي تونم قبول كنم احمدي نژاد رئيس جمهور مملكت من باشه ؟من همه چيزم را مي دم كه اين آدم نباشه من همه چيزم را مي دم كه سيستمي كه احمدي نژاد توليد مي كنه نباشه .

همه ما مي فهميم اين ضرب الاجلي كه آخر سال بحثشه چيه؟ همه مون هم آماده ايم واضح است  مجاهدين يكي از خصلت هايي كه دارند كمتر حرف مي زنند بيشتر عمل مي كنن به نظر من اين هم يكي از گردنه هايي است كه ما را به قله سرنگوني نزديكتر مي كنه, ما اين رو پشت سر مي گذاريم به نظرم فراتر از19 فروردين و تجربه نشون داده از فروغ جاويدان تا فروغ اشرف و همين ضرب الاجلي كه حتما يك كارزار ديگه اي براي مجاهدينه, يك صحنه جنگ ديگه اي براي مجاهدينه, مثل همه جنگ هاشون ولي در سطح بالاتر و حتما آمادگي بالاتر ,ولي اين را هم پشت سر مي گذاريم يك گام به سرنگوني رژيم نزديكتر مي شيم .
  حالا دوست دارم از خودم شروع كنم .بيرون فكر مي كردم خيلي آدم پر تلاش و چه مي دونم اهل كاري هستم  ولي وقتي آمدم اينجا واقعا احساس كردم پيش مجاهدين اصلا ادعا كردن در مقابل كار و تلاش و.. اصلا چي ميگن آدم دچار لحظه خود كم بيني مي شه من فقط اين رو مي توانم بگويم كه اولا نبايد اشتباه كرد بنظرم همه اينها توتك تك  پيام برادر نهفته است  مجاهدين تافته جدا بافته اي نبودند و نيستند اين را چرا مي گويم براي اين مي گويم اين هم گاها راه يك راه فراريه من خودم خيلي مي خواهم با صراحت صحبت كنم من تو مجاهدين ياد گرفتم صريح باشم ان چيزي رو كه هست راحت بگويم بجاي اينكه تافته جدا بافته ببينيم مجاهدين همان ادمهايي هستند كه از قلب همان جامعه آمده اند

پيامي كه دارم بعنوان يك اشرفي بعنوان يك مجاهد اينه كه آن لحظه چه بايد كرد را  با وجدانشان به ان پاسخ بدهند هر كس بايد سهم خودش را بدهد

 مثلا بهار عرب تو منطقه تو سوريه تو ليبي يك جا به گل مي شينه ,يك جا در استانه گل دادنه, ما به صفت كشوري كه بطور واقعي پيشگامش بوديم پيشتازش بوديم گرچه اصلا قابل قياس نيست چون حاكميتي كه در ايرانه اصلا قابل قياس با ديكتاتوري قذافي و ديكتاتوري بشار اسد نيست اينها تو پيامهاي برادر بطور واضح بوده و من نمي خواهم واردش بشوم , ولي پاسخ به وجدان همون چيزيه كه اين رو يك ساعت زودتر به گل مي نشاند آن بهاري كه در ليبي خلق ميشه و اينقدر شور و شعف داشت, من به جرائت مي گم بهاري كه در ايران خلق بشه يك جهاني را بطور واقعي يك كره زميني رو كه اين رژيم واقعا مثل يك اختاپوس و مثل يك غده سرطاني فرا گرفته ,اين شادي را تمام مردم دنيا توش شريك مي شوند بطور خاص مردم ايران ...من تمام آرزويم اينه اون روزي محقق بشه كه همه اونايي كه امروز جلوي سازمان ملل تو ژنو, تو نيويورك ,و كساني كه تو داخل ايران هستند و من  به عنوان خدمتگذار آنها هستم , همه رو در كنار هم ديگه ببينيمشان و اين محقق ميشه و من به اين ايمان دارم
نمي دونم ,شايد فرد من آن روز نباشم ولي اين اصلا مهم نيست شايد همرزمانم و كنار دستي هايم يكسري شون بمانند يه سري شون هم تو اين مسير شهيد بشوند نمي دانم.... ولي  اين رو مي دونم كه اين زياد كيفي نيست كه من اون صحنه را ببينم يا نه... مهم اينه كه ما اشرفيها ايمان داريم اين محقق خواهد شد چنين خواهد شد ملت ايران چنين خواهند كرد, مي خواهم بگم خيلي ايران را دوست دارم خيلي دوست دارم  مردم اين زيبا ترين وطن ,خواهر مريم رو ببينند دوست دارم برادر را ببينند دوست دارم اون اعتماد از دست رفته اي كه خميني از شون رو گرفت رو يك بار ديگر بهشان هديه كنيم
همه آرزوم فقط همينه تمام

No comments:

Post a Comment