Wednesday, 30 November 2011
راستي چقدراين عكس براتون آشناست!!! مهربان و شجاع، همیشه با لبخند
مجید، مجاهد قهرمان مجید عبادیان، راننده آیفای ما بود که نفرات را در صحنه جابجا میکرد. او در صحنه خیلی درخشید. در اولین رويارويى با دشمن مهاجم، درعین اینکه با آيفايى كه دستش بود كار انتقال مجروحان و ديگر جابجائيهاى فورى را انجام مىداد. در همان حال بیباک و نترس به مقابله و ايستادن در برابر مزدوران پرداخته و مانع پیشروی آنها میشد. من مشغول گرفتن عکس بودم و در پشت آیفایی که مجید رانندگی میکرد نشسته بودم و همزمان با جابجایی در صحنه، از درگیریها و... عکس میگرفتم. اولین سری عکسها را که مىخواستم به پشت صحنه ببرم دو مجروح داشتیم و یک نفر دیگرکه محدودیت تحرک در صحنه داشت. مجید با دلسوزی تمام به آنها کمک کرد تا سوار آیفا شوند و آنها را به پشت صحنه رساند. در مدتی که من مشغول دادن فیلمها بودم مجید خودجوش نفرات را به امداد رساند و در طول خیابان ۱۰۰ تا قبل از میدان لاله با مشاهده هر مجروحی که از صحنه آورده میشد او بیقرار بود و مجروحان را به امداد میرساند. با شنیدن خبر شهادت زهیر و حنیف خیلی به هم ریخته بود و وقتي که خواهر… را دید با بغض از آنها یاد کرد و با تمام وجود ناراحت بود.
وقتی مجدد به صحنه برگشتیم در حال عبور از لبه یکی از نقاط درگیری بودیم که به سمت ما شلیک شد، مجید با مهارت خودرو را جابجا کرد و در حالی که از تیررس دشمن دور میشدیم مجدد مورد اصابت یک رگبار دیگر قرار گرفتیم که یک تیر به مجید اصابت کرد و مجروح شد و سرش روی فرمان افتاد اما تا زمان انتقال به پشت صحنه حتی کوچکترین نالهای نکرد. لحظاتی بعد یکی از بچهها که از فاصله، شاهد وضعیت مجید بود تعریف کرد: در حالی که نيروهاى مكانيزه دشمن با هاموی و بیام پی به همراه یک گروه ۲۰-۱۵نفره پیاده درحال شلیک مستقیم با تیربار و تفنگهای کلاش، در حال پیشروی بودند و از جبهه شمال خاکریز میدان تیر مسير را باز کرده و مجاهدین را بهشهادت رسانده و زخمیها را تمام کش میکردند و جلو ميرفتند، دیدم مجید عبادیان درحال رانندگی روی فرمان آیفا میباشد و پشت آیفا نیز تعدادی از نفرات زخمی و مجروح هستند بهنحوی که مشخص بود گویی مشکلی دارد... فکر کردم مشکل فنی خودرو است.. ولی ناگهان متوجه شدم که مجید گلوله خورده و در حال جراحت همچنان به مأموریت انتقال مجروحان به بیرون از صحنه ادامه میداد. این از نمونههای دلاوری و رزم صد برابر مجید بود. مجید را وقتی هم به امداد منتقل کردیم، و قبل از انتقال به بعقوبه بیسر و صدا روی تخت دراز کشیده بود در حالی که رنگ او سفید شده بود و معلوم بود خون زیادی از او رفته اما همچنان لبخند برلب، هیچ شکوه و آهونالهیی نمیکرد و به ما میگفت خوب میشوم و به صحنه برمیگردم. شنیدم در بعقوبه هم در اوج جراحت و عدم رسیدگی، همچنان لبخند برلب بود. بعداً خبر شهادتش را در بیمارستان بعقوبه شنیدم. یادش تا ابد شاداب و ماندگار است، بدرود مجید قهرمان بدرود
وقتی مجدد به صحنه برگشتیم در حال عبور از لبه یکی از نقاط درگیری بودیم که به سمت ما شلیک شد، مجید با مهارت خودرو را جابجا کرد و در حالی که از تیررس دشمن دور میشدیم مجدد مورد اصابت یک رگبار دیگر قرار گرفتیم که یک تیر به مجید اصابت کرد و مجروح شد و سرش روی فرمان افتاد اما تا زمان انتقال به پشت صحنه حتی کوچکترین نالهای نکرد. لحظاتی بعد یکی از بچهها که از فاصله، شاهد وضعیت مجید بود تعریف کرد: در حالی که نيروهاى مكانيزه دشمن با هاموی و بیام پی به همراه یک گروه ۲۰-۱۵نفره پیاده درحال شلیک مستقیم با تیربار و تفنگهای کلاش، در حال پیشروی بودند و از جبهه شمال خاکریز میدان تیر مسير را باز کرده و مجاهدین را بهشهادت رسانده و زخمیها را تمام کش میکردند و جلو ميرفتند، دیدم مجید عبادیان درحال رانندگی روی فرمان آیفا میباشد و پشت آیفا نیز تعدادی از نفرات زخمی و مجروح هستند بهنحوی که مشخص بود گویی مشکلی دارد... فکر کردم مشکل فنی خودرو است.. ولی ناگهان متوجه شدم که مجید گلوله خورده و در حال جراحت همچنان به مأموریت انتقال مجروحان به بیرون از صحنه ادامه میداد. این از نمونههای دلاوری و رزم صد برابر مجید بود. مجید را وقتی هم به امداد منتقل کردیم، و قبل از انتقال به بعقوبه بیسر و صدا روی تخت دراز کشیده بود در حالی که رنگ او سفید شده بود و معلوم بود خون زیادی از او رفته اما همچنان لبخند برلب، هیچ شکوه و آهونالهیی نمیکرد و به ما میگفت خوب میشوم و به صحنه برمیگردم. شنیدم در بعقوبه هم در اوج جراحت و عدم رسیدگی، همچنان لبخند برلب بود. بعداً خبر شهادتش را در بیمارستان بعقوبه شنیدم. یادش تا ابد شاداب و ماندگار است، بدرود مجید قهرمان بدرود
لطفا امضا كنيد و جان هزاران مبارز آزادي را نجات بدهيد
فقط 30روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
… .
Sunday, 27 November 2011
ساعت به ساعت فكر مي كنم چطور مي شه اين رژيم را يك ساعت زودتر سرنگونش كرد
بعنوان يك اشرفي باعث افتخار و باعث غرور منه به ايراني بودنم افتخار مي كنم به داشتن يك همچنين هم وطن هايي كه دويست روزه ايستاده اند واقعا افتخار مي كنم لحظات شعف دارم احساس توانمندي باديدن اينها به خدا لحظه به لحظه تو ذهنم برجسته تر مي شه
احساسم از بودن تو اشرف؟ فكر كنم اين روزها براي هر اشرفي اين سؤال يه معني و مفهوم خاصي داشته باشه يعني اشرف الان براي فرد من جايي است كه روزمره وقتي بهش فكر ميكنم احساس ميكنم همة هستيمه. همة اون چيزيه كه براش يه انتخابي كردم انتخاب كردم كه يك چيزي محقق بشه و همة اونها تواين نقطه براي من تو اين خاك داره رقم ميخوره, جايي كه براش حاضرم همه چيزم رو بدم چه بسا كه قبل از من همه همه چيزشون رو دادن.من هم بخشي از اين اشرفم كه از اين به بعد هم براش حاضرم همة هستيم رو بدم
من مجاهدين رو از بچه گي ميشناختم. ولي در يك نقطه اي تو سالهاي 74-75 كه ديگه رسما مثلا سيما سيماي آزادي اونموقع به اين شكل نبود سيماي آزادي كه من امكان دسترسي بهش نداشتم فقط يك راديو مجاهدي بود كه با خيلي سختي زياد به طور واقعي خيلي غير ممكن بود اصلا گاهي اوقات. مثلا ميشنيدم فقط بفهمم بالاخره اينهايي كه ميخوان با اين رژيم بجنگند كي هستن؟چرا ميخوان اين قيمت روبراي بقيه بدن؟ چرا يك سري هستن كه ميخوان اين كار رو بكنن ولي يك سري هستند نميكنند؟ تا روزي كه من اسمش رو ميذارم نقطة سرفصلي تو زندگي خودم. حدودا 6-7 ماه فكر ميكنم اين حدودها قبل از كوي دانشگاه منظورم 18 تير سال 78 است. من در رابطه با سازمان دستگير شدم و واقعا اگر بخوام از ته دلم بگم خدا رو واقعا سپاسگزارم بخاطر اين. الآن توضيح ميدم براتون چرا؟ براي اينكه من اونجا چيزهايي رو ديدم براي اينكه محصول رژيم خميني و نظام ولايت فقيه رو اونجا ميشد به عينه ميشد اونجا ديد. يعني كساني كه هم سن و سال من بودند يعني اگر تو شرايطي به دنيا مياومدن يا بزرگ ميشدن از استعدادهاي بسيار بسيار بالايي برخوردار بودن, از توانمنديهايي. ولي اين توانمندي به جاي اينكه توي مسير واقعي بيفته افتاده بود توي مسيرهايي كه سر از اونجا درآورده بودن و من باور كنيد اين رو به طور واقعي دارم ميگم از ته دلم دارم ميگم براي هيچكدامشون اين لحظه رو نداشتم كه من از اينها بدم مياد. شايد شما تعجب بكنيد من اين رو دارم ميگم. براي اينكه اون لحظه به اين فكر ميكردم كه آخه اين خودش نيست كه اگر اين حاكميت نبود اين اينجا نبود من تو اين مدتي كه اونجا بودم خيلي تجربه گرانبهايي بود احساس كردم كه اين رژيم نبايد باشه. من هر وقت برادرمسعود را نگاه مي كنم مي بينم مثلا ازتاريخ ايران صحبت مي كنه به خداوندي خدا قسم هم بغض گلويم را مي گيره ,احساس ميكنم كه يك بي انصافي در حق اين سازمان و رهبريش شده به اين دليل كه من از ايراني اومدم كه سي و چند سال تحت سم پاشي رژيمي بوده كه بطور واقعي مهيب ترين نيروي تاريخه
به خداوندي خدا ساعت به ساعت فكر مي كنم چطور مي شه اين رژيم را يك ساعت زودتر سرنگونش كرد
اشرف محل تحقق همه اين آرزوهاي من و همه اونهايي كه نمي خوان اين حاكميت را داشته باشند نه براي خودشون مي پسندند و نه براي ايران مي پسندند نه اصلا براي دنيا مي پسندند من بعنوان يك ايراني كسر شأنمه يك همچي حاكميتي. يعني من چطور مي تونم قبول كنم احمدي نژاد رئيس جمهور مملكت من باشه ؟من همه چيزم را مي دم كه اين آدم نباشه من همه چيزم را مي دم كه سيستمي كه احمدي نژاد توليد مي كنه نباشه .
همه ما مي فهميم اين ضرب الاجلي كه آخر سال بحثشه چيه؟ همه مون هم آماده ايم واضح است مجاهدين يكي از خصلت هايي كه دارند كمتر حرف مي زنند بيشتر عمل مي كنن به نظر من اين هم يكي از گردنه هايي است كه ما را به قله سرنگوني نزديكتر مي كنه, ما اين رو پشت سر مي گذاريم به نظرم فراتر از19 فروردين و تجربه نشون داده از فروغ جاويدان تا فروغ اشرف و همين ضرب الاجلي كه حتما يك كارزار ديگه اي براي مجاهدينه, يك صحنه جنگ ديگه اي براي مجاهدينه, مثل همه جنگ هاشون ولي در سطح بالاتر و حتما آمادگي بالاتر ,ولي اين را هم پشت سر مي گذاريم يك گام به سرنگوني رژيم نزديكتر مي شيم .
حالا دوست دارم از خودم شروع كنم .بيرون فكر مي كردم خيلي آدم پر تلاش و چه مي دونم اهل كاري هستم ولي وقتي آمدم اينجا واقعا احساس كردم پيش مجاهدين اصلا ادعا كردن در مقابل كار و تلاش و.. اصلا چي ميگن آدم دچار لحظه خود كم بيني مي شه من فقط اين رو مي توانم بگويم كه اولا نبايد اشتباه كرد بنظرم همه اينها توتك تك پيام برادر نهفته است مجاهدين تافته جدا بافته اي نبودند و نيستند اين را چرا مي گويم براي اين مي گويم اين هم گاها راه يك راه فراريه من خودم خيلي مي خواهم با صراحت صحبت كنم من تو مجاهدين ياد گرفتم صريح باشم ان چيزي رو كه هست راحت بگويم بجاي اينكه تافته جدا بافته ببينيم مجاهدين همان ادمهايي هستند كه از قلب همان جامعه آمده اند
پيامي كه دارم بعنوان يك اشرفي بعنوان يك مجاهد اينه كه آن لحظه چه بايد كرد را با وجدانشان به ان پاسخ بدهند هر كس بايد سهم خودش را بدهد
مثلا بهار عرب تو منطقه تو سوريه تو ليبي يك جا به گل مي شينه ,يك جا در استانه گل دادنه, ما به صفت كشوري كه بطور واقعي پيشگامش بوديم پيشتازش بوديم گرچه اصلا قابل قياس نيست چون حاكميتي كه در ايرانه اصلا قابل قياس با ديكتاتوري قذافي و ديكتاتوري بشار اسد نيست اينها تو پيامهاي برادر بطور واضح بوده و من نمي خواهم واردش بشوم , ولي پاسخ به وجدان همون چيزيه كه اين رو يك ساعت زودتر به گل مي نشاند آن بهاري كه در ليبي خلق ميشه و اينقدر شور و شعف داشت, من به جرائت مي گم بهاري كه در ايران خلق بشه يك جهاني را بطور واقعي يك كره زميني رو كه اين رژيم واقعا مثل يك اختاپوس و مثل يك غده سرطاني فرا گرفته ,اين شادي را تمام مردم دنيا توش شريك مي شوند بطور خاص مردم ايران ...من تمام آرزويم اينه اون روزي محقق بشه كه همه اونايي كه امروز جلوي سازمان ملل تو ژنو, تو نيويورك ,و كساني كه تو داخل ايران هستند و من به عنوان خدمتگذار آنها هستم , همه رو در كنار هم ديگه ببينيمشان و اين محقق ميشه و من به اين ايمان دارم
نمي دونم ,شايد فرد من آن روز نباشم ولي اين اصلا مهم نيست شايد همرزمانم و كنار دستي هايم يكسري شون بمانند يه سري شون هم تو اين مسير شهيد بشوند نمي دانم.... ولي اين رو مي دونم كه اين زياد كيفي نيست كه من اون صحنه را ببينم يا نه... مهم اينه كه ما اشرفيها ايمان داريم اين محقق خواهد شد چنين خواهد شد ملت ايران چنين خواهند كرد, مي خواهم بگم خيلي ايران را دوست دارم خيلي دوست دارم مردم اين زيبا ترين وطن ,خواهر مريم رو ببينند دوست دارم برادر را ببينند دوست دارم اون اعتماد از دست رفته اي كه خميني از شون رو گرفت رو يك بار ديگر بهشان هديه كنيم
همه آرزوم فقط همينه تمام
Thursday, 24 November 2011
هیچ جایی برای درنگ نیست. ساعت مرگ تیکتاک است، اگرالان نه، پس چه زمانی؟
پروفسور آلن درشویتزدرسمپوزیوم در واشنگتن،
بسیار تشکر میکنم، چه افتخاری است برای شخص من که با شما صحبت میکنم. نه تنها برای اینکه در جمع افراد برجستهیی در این پنل هستم، بلکه برای همه شما که در اینجا حضور دارید. و همچنین به یک دلیل مشخص.
سنت مذهبی من و همچنین سنت مذهبی اسلام میگوید آن کسی که زندگی یک نفر را نجات میدهد، مثل آن است که زندگی تمام دنیا را نجات داده است. ما امروز اینجا هستیم، که زندگی یک دنیا را نجات دهیم و این چه افتخاری برای همه ماست.
ساکنان کمپ اشرف در عراق!
۳۴۰۰ مخالف ایرانی غیرمسلح، که بسیاری از آنها شاهدان بدترین اذیت و آزارهای این رژیم در طی سالیان هستند، بسیاری از آنها شاهد جنایت علیه اعضای خانواده خود بودهاند. اینها گروهی هستد که میتوانند شهادت بدهند. جایی که دادگاه بینالمللی جنایی، احمدینژاد و بقیه را برای جنایات بینالمللی که مرتکب شدهاند، به محاکمه بکشد، باید این کار را بکند و محتمل است که این را انجام دهد. میتوانم به شما بگویم که این موضوع بهطور فعال دنبال میشود. برخی از مهمترین شاهدان ممکن است که از میان ۳۴۰۰ اشرفی اشرف باشند. این یکی از دلایل مهم است که جنایتکاران جنگی که ایرانیان را میچرخانند، مضطرب و پیگیرند که اشرف بسته شود و شاهدان از بین بروند. و بدین ترتیب همانطور که یک وکیل حقوقبشر گفت: آیات بخشش برای قاتلان در ایران خواهد بود.
Tendon mercies and iranian executions
این، نیت فعلی دولت عراق است که کمپ اشرف را ببندد؛ روزی که آمریکا عراق را ترک میکند که آخر امسال است، میدانید که دولت عراق این را در یک یادداشت به اتحادیه اروپا گفته است. ساکنان اشرف وقت بسیار بسیار کمی دارند که برای در امان نگاه داشتن خود از دست قاتلان رژیم ایران که مطمئناً در پی شکار آنها خواهند بود راهی پیدا کنند. تا بهحال چندین نفر کشته شدهاند و صدها تن نیز توسط ارتش عراق که علاقهیی به این مخالفان ایرانی ندارد مجروح شدهاند. دولت آمریکا به این مخالفان مطابق کنوانسیون چهارم ژنو استاتوی افراد حفاظتشده داده است و کمیساریای عالی پناهندگان آنها را متقاضیان پناهندگی که باید حفاظت شوند، میداند ولی هیچکس بهطور واقعی نخواهد بود چنانچه از آنها حفاظت نشود و چنانچه اشرف بسته شود و ترتیبات حفاظتی آنها زودتر انجام نشود.
همانطور که گفتم جنبشهایی در حرکت است که سران رژیم ایران را به دادگاه بینالمللی بکشانند، تلاشهایی در جریان است که چندین کشور امضاکننده معاهده را متقاعد کنند که علیه اینها در رابطه با قتلعام و کشتار مخالفان رژیم ایران شکایت کنند، اگر این اتفاق بیافتد، شاهدانی که درکمپ اشرف هستند، استاتوی شاهدان حفاظتشده را خواهند داشت و اعتبار دادگاه جنایی
ممکن است اینطور شود که بهنحوی جدی اطمینان حاصل خواهد کرد که توسط آدم کشان رژیم ایران ممانعتی برای شهادت دادن آنها ایجاد نشود.
من قصد دارم که بهطورمستقیم با دادستان کل دادگاه جنایی بینالمللی تماس بگیرم و بخواهم که به آنها استاتوی شاهدان حفاظتشده را، بهعنوان شاهدان بالقوه درکمپ اشرف بدهد. این یک جرم بینالمللی است که شهود را صدمه بزنند و یا به قتل برسانند. این کاری است که مافیا میکند. کاری نیست که جامعه متمدن بکند. در هر حال این ۳۴۰۰تن دشمن رژیم ایران شایسته حفاظت بر پایه انساندوستی هستند.
عملی که رژیم ایران و عوامل عراقی مرتکب شدهاند، واضح میکند که این مخالفان اهداف بالقوه تحرکات رژیم ایران هستند. دولت آمریکا که آنها را خلعسلاح کرد، متعهد است حفاظتشان کند.
ما شنیدیم که نخستوزیر عراقی میخواهد با رئیسجمهور آمریکا دیدار کند. ما شنیدیم از خیلیها که رهبر عراقی میخواهد با رئیسجمهوری آمریکا دیدار کند. این نکته جالبی است. اگر رئیسجمهور آمریکا، خواستار تغییری در تعهد دولت عراق در بستن اشرف نشود و سکوت اختیار کند، سکوت او بهعنوان موافقت او با این امر معنی میدهد که بسیار خطرناک است.
یک دستاویز، همانطور که همه میدانیم، مطرح میشود برای رد حفاظت آنها، این است که آنها سازمان مجاهدین هستند، که فقط یکبار ۱۵سال پیش به نظر من اشتباهاً ، توسط دولت ما بهعنوان یک گروه تروریستی ثبت شده. این اولین مورد دلیلی است که توسط دولت عراق در نامه اخیرش به اتحادیه اروپا عنوان شده، «سازمان در حال حاضر توسط جامعه بینالمللی بهعنوان یک گروه تروریستی ثبت نشده است» این نامه در ضمن اشاره به کشورهای همسایه میکند که البته ایران است که واقعاً یک کشور تروریست است و از جانب افراد معقول نیز اینطور ارزیابی میشود.
در حال حاضر چندین دلیل قانونی، اخلاقی و عملی وجود دارد، که نشان میدهد بهانه قراردادن مجاهدین در لیست عملی نیست یکم اینکه این حقیقت ندارد. حتی اگر چنین بود که مجاهدین تروریست هستند که درست نیست، این لیستگذاری نمیتواند طبق قوانین بینالمللی مانع حفاظت از اشرف بشود بهطور قطع هیچکدام از ساکنان اشرف نمیتوانند تروریست تلقی شوند. آنها خلعسلاح هستند و در هیچگونه فعالیتی که نشانهیی از تروریسم دارد، فعال نیستند. هیچکدام از آنها طبق قوانین بینالمللی در وضعیت رزمی و جنگی نیستند؛ چه رزمندگان یک جنگ مشروع یا جنگ غیرقانونی. ثانیاً تروریست خواندن مجاهدین البته همواره زیر سؤال بوده است. و امروز بیش از همیشه سؤالبرانگیز است. حتی اگر هم یک گروهی یک بار تروریست تلقی شد، معنیاش این نیست که میتوان تا ابد آنها را تروریست تلقی کرد. قانون واضح است. وضعیت آنها باید بهطور مکرر بازبینی شود و هیچ شواهدی وجود ندارد که ادامه لیستگذاری را توجیه کند.
وقتی که رئیس سابق اف.بی.آی و وزیر سابق امنیت ملی که مدارکی دیده است که هیچکدام از ما ندیدهایم، میتواند بازبینی کند که هیچگونه تهدیدی از طرف این سازمان وجود نداشته، این موضوع باید اعتبار بسیار زیادی داشته باشد و رئیسجمهور و وزیر امور خارجه آمریکا باید این شواهد را بازبینی کنند و باید این سازمان را از لیست خارج کنند.
در هر صورت، هزار زن، کودکان، افراد مسن و دیگران که در میان ۳۴۰۰ ساکنان کمپ اشرف هستند، این حق را دارند که از حفاظت برخوردار شوند، بهرغم اینکه این لیستگذاری درست یا غلط باشد. حتی دولت عراق هم به نظر میرسد که این موضوع را در تئوری تصدیق و ادعا میکند که با ساکنان کمپ اشرف بر اساس اصول حقوقبشر و قوانین بینالمللی مندرج در اعلامیه جهانی حقوقبشر و کنوانسیونهای بینالمللی سیاسی و حقوقی برخورد میکند.
اما در عمل طرح بستن کمپ اشرف حکم مرگی است برای ساکنان آن بهخاطر اینکه یک بار مجاهدین بهعنوان یک گروه تروریستی توسط دولت آمریکا لیستگذاری شده.
درحال حاضر، من پیشبینی میکنم که این برچسب برطرف شود. بهمحض اینکه تمام شواهد بازبینی شود، اما این یک پیروزی جانسوز خواهد بود اگر که در این میان، ساکنان اشرف مورد حمله واقع شوند و کشته شوند.
برخلاف ادعای دولت عراق که طبق قوانین عمل خواهد کرد بهطور فعال مانع فعالیت ارگانهای سازمان مللمتحد میشود که برای کمک به موضوع انتقال ساکنان اشرف به محلی مطمئن تلاش میکنند. و حالا دولت عراق بهدنبال یک توطئه جدید است. اکنون آنها تلاش میکنند که حمایت برخی ارگانهای سازمان مللمتحد و برخی مقامات مللمتحد را برای پیاده کردن سیاستهای خودشان درکمپ اشرف جلب کنند. این یک عدم اعتماد در بدترین شکل آن را ایجاد میکند و نباید به آن اجازه داد که اینطور پیش برود.
جامعه جهانی اغلب در جلوگیری از قتلعامهای بزرگ مخالفان و تشخیص رژیمهای نسلکش، بسیار ناموفق بوده است. کافیست بهخاطر بیاورید و در نظر داشته باشید تراژدی وحشتناک کامبوج، روآندا، دارفور، یوگسلاوی سابق، ارمنستان چندین دهه قبل و اروپای شرقی ۶۰سال پیش. دوباره هرگز. ولی شما میدانید چه اتفاقی برای دوباره هرگز افتاد؟ دوباره و سه باره و چند باره اتفاق افتاد.
این بار ما باید به تعهدات انساندوستانهمان پایبند و استوار باقی بمانیم. اکنون دنیا فهمیده است و هیچ بهانهیی وجود ندارد. وقتی هولوکاست اتفاق افتاد، همه گفتند ما نمیدانستیم، وقتی نسلکشی ارمنستان اتفاق افتاد ما نمیدانستیم، وقتی نسلکشی کامبوج داشت اتفاق میافتاد، گفته میشد که این تبلیغات است و ما هیچ نمیدانستیم، ما در مورد روآندا و دارفور هم نمیدانستیم، اما حالا ما میدانیم و به ما گفته شده است، به ما اخطار داده شده است، وجدانهای جامعه جهانی تحریک شده است. ما میدانیم که دنیا دارد نگاه میکند. ما باید اقدامی بکنیم که از۳۴۰۰تن افراد بیدفاع حفاظت کنیم.
اگر ما در این کار شکست بخوریم خون انسانهای بیگناه بر روی دستهای ما خواهد بود، اقدامهای نجاتبخش مشخصی وجود دارد که دولت ما میتواند فوراً انجام دهد، شما بعضی از این اقدامها را از سخنرانان برجسته امروز شنیدهاید، ما باید یک فرستاده ویژه تعیین کنیم که با تلاشهای مسالمتآمیز این مسأله را حل کند. ما باید بهطور علنی به دولت عراق بگوییم که ضربالاجل ۳۱دسامبر را لغو کند. ما باید این کار را بکنیم قبل از اینکه مالکی به آمریکا بیاید. ما باید این موضوع را به شورای امنیت سازمان مللمتحد ببریم بهعنوان تصمیم مربوط به جلوگیری از فاجعه انسانی و باید این را سریع انجام دهیم. وزارتخارجه بلادرنگ باید این بهانه وحشتناک را که عراقیها از آن استفاده میکنند، با خارج کردن نام مجاهدین از لیست وزارت خارجه، از میان بردارد. و در آمریکای ما که مجسمه زیبای آزادی در کنار بندر خوشآمد میگوید به پدر برزگ و مادر بزرگ من، ما باید آماده پذیرفتن شماری از ساکنان کمپ اشرف به دلایل بشردوستانه باشیم.
به قول مسیح: «به سوی من آورید، همه نیازمندانتان را، همه گروهتان را، و همه آنهایی را که آرزوی آزادی دارند» و چه کسی بیش از اشرفیان در این شرایط با این گفته انطباق دارد؟ کسانی که امروز در سایه اعدام قرار دارند.
هیچ جایی برای درنگ نیست. ساعت مرگ تیکتاک است، اگرالان نه، پس چه زمانی؟ الی ویزل دوست عزیز من که میدانم او هم در این زمینه (اشرف) فعال بوده در این مورد یکبار گفت درسی که من از هولوکاست گرفتم این است که به تهدید دشمن بیشتر اعتقاد داشته باش تا به قول دوست. ما باید ثابت کنیم که این اعتقاد غلط است. ما مردم آمریکا برای آن چه که امروز اتفاق افتاد باید به قول و تعهدمان پایبند باشیم. ما باید این کار را بکنیم. ما باید این کاررا بکنیم. با تشکر.
بسیار تشکر میکنم، چه افتخاری است برای شخص من که با شما صحبت میکنم. نه تنها برای اینکه در جمع افراد برجستهیی در این پنل هستم، بلکه برای همه شما که در اینجا حضور دارید. و همچنین به یک دلیل مشخص.
سنت مذهبی من و همچنین سنت مذهبی اسلام میگوید آن کسی که زندگی یک نفر را نجات میدهد، مثل آن است که زندگی تمام دنیا را نجات داده است. ما امروز اینجا هستیم، که زندگی یک دنیا را نجات دهیم و این چه افتخاری برای همه ماست.
ساکنان کمپ اشرف در عراق!
۳۴۰۰ مخالف ایرانی غیرمسلح، که بسیاری از آنها شاهدان بدترین اذیت و آزارهای این رژیم در طی سالیان هستند، بسیاری از آنها شاهد جنایت علیه اعضای خانواده خود بودهاند. اینها گروهی هستد که میتوانند شهادت بدهند. جایی که دادگاه بینالمللی جنایی، احمدینژاد و بقیه را برای جنایات بینالمللی که مرتکب شدهاند، به محاکمه بکشد، باید این کار را بکند و محتمل است که این را انجام دهد. میتوانم به شما بگویم که این موضوع بهطور فعال دنبال میشود. برخی از مهمترین شاهدان ممکن است که از میان ۳۴۰۰ اشرفی اشرف باشند. این یکی از دلایل مهم است که جنایتکاران جنگی که ایرانیان را میچرخانند، مضطرب و پیگیرند که اشرف بسته شود و شاهدان از بین بروند. و بدین ترتیب همانطور که یک وکیل حقوقبشر گفت: آیات بخشش برای قاتلان در ایران خواهد بود.
Tendon mercies and iranian executions
این، نیت فعلی دولت عراق است که کمپ اشرف را ببندد؛ روزی که آمریکا عراق را ترک میکند که آخر امسال است، میدانید که دولت عراق این را در یک یادداشت به اتحادیه اروپا گفته است. ساکنان اشرف وقت بسیار بسیار کمی دارند که برای در امان نگاه داشتن خود از دست قاتلان رژیم ایران که مطمئناً در پی شکار آنها خواهند بود راهی پیدا کنند. تا بهحال چندین نفر کشته شدهاند و صدها تن نیز توسط ارتش عراق که علاقهیی به این مخالفان ایرانی ندارد مجروح شدهاند. دولت آمریکا به این مخالفان مطابق کنوانسیون چهارم ژنو استاتوی افراد حفاظتشده داده است و کمیساریای عالی پناهندگان آنها را متقاضیان پناهندگی که باید حفاظت شوند، میداند ولی هیچکس بهطور واقعی نخواهد بود چنانچه از آنها حفاظت نشود و چنانچه اشرف بسته شود و ترتیبات حفاظتی آنها زودتر انجام نشود.
همانطور که گفتم جنبشهایی در حرکت است که سران رژیم ایران را به دادگاه بینالمللی بکشانند، تلاشهایی در جریان است که چندین کشور امضاکننده معاهده را متقاعد کنند که علیه اینها در رابطه با قتلعام و کشتار مخالفان رژیم ایران شکایت کنند، اگر این اتفاق بیافتد، شاهدانی که درکمپ اشرف هستند، استاتوی شاهدان حفاظتشده را خواهند داشت و اعتبار دادگاه جنایی
ممکن است اینطور شود که بهنحوی جدی اطمینان حاصل خواهد کرد که توسط آدم کشان رژیم ایران ممانعتی برای شهادت دادن آنها ایجاد نشود.
من قصد دارم که بهطورمستقیم با دادستان کل دادگاه جنایی بینالمللی تماس بگیرم و بخواهم که به آنها استاتوی شاهدان حفاظتشده را، بهعنوان شاهدان بالقوه درکمپ اشرف بدهد. این یک جرم بینالمللی است که شهود را صدمه بزنند و یا به قتل برسانند. این کاری است که مافیا میکند. کاری نیست که جامعه متمدن بکند. در هر حال این ۳۴۰۰تن دشمن رژیم ایران شایسته حفاظت بر پایه انساندوستی هستند.
عملی که رژیم ایران و عوامل عراقی مرتکب شدهاند، واضح میکند که این مخالفان اهداف بالقوه تحرکات رژیم ایران هستند. دولت آمریکا که آنها را خلعسلاح کرد، متعهد است حفاظتشان کند.
ما شنیدیم که نخستوزیر عراقی میخواهد با رئیسجمهور آمریکا دیدار کند. ما شنیدیم از خیلیها که رهبر عراقی میخواهد با رئیسجمهوری آمریکا دیدار کند. این نکته جالبی است. اگر رئیسجمهور آمریکا، خواستار تغییری در تعهد دولت عراق در بستن اشرف نشود و سکوت اختیار کند، سکوت او بهعنوان موافقت او با این امر معنی میدهد که بسیار خطرناک است.
یک دستاویز، همانطور که همه میدانیم، مطرح میشود برای رد حفاظت آنها، این است که آنها سازمان مجاهدین هستند، که فقط یکبار ۱۵سال پیش به نظر من اشتباهاً ، توسط دولت ما بهعنوان یک گروه تروریستی ثبت شده. این اولین مورد دلیلی است که توسط دولت عراق در نامه اخیرش به اتحادیه اروپا عنوان شده، «سازمان در حال حاضر توسط جامعه بینالمللی بهعنوان یک گروه تروریستی ثبت نشده است» این نامه در ضمن اشاره به کشورهای همسایه میکند که البته ایران است که واقعاً یک کشور تروریست است و از جانب افراد معقول نیز اینطور ارزیابی میشود.
در حال حاضر چندین دلیل قانونی، اخلاقی و عملی وجود دارد، که نشان میدهد بهانه قراردادن مجاهدین در لیست عملی نیست یکم اینکه این حقیقت ندارد. حتی اگر چنین بود که مجاهدین تروریست هستند که درست نیست، این لیستگذاری نمیتواند طبق قوانین بینالمللی مانع حفاظت از اشرف بشود بهطور قطع هیچکدام از ساکنان اشرف نمیتوانند تروریست تلقی شوند. آنها خلعسلاح هستند و در هیچگونه فعالیتی که نشانهیی از تروریسم دارد، فعال نیستند. هیچکدام از آنها طبق قوانین بینالمللی در وضعیت رزمی و جنگی نیستند؛ چه رزمندگان یک جنگ مشروع یا جنگ غیرقانونی. ثانیاً تروریست خواندن مجاهدین البته همواره زیر سؤال بوده است. و امروز بیش از همیشه سؤالبرانگیز است. حتی اگر هم یک گروهی یک بار تروریست تلقی شد، معنیاش این نیست که میتوان تا ابد آنها را تروریست تلقی کرد. قانون واضح است. وضعیت آنها باید بهطور مکرر بازبینی شود و هیچ شواهدی وجود ندارد که ادامه لیستگذاری را توجیه کند.
وقتی که رئیس سابق اف.بی.آی و وزیر سابق امنیت ملی که مدارکی دیده است که هیچکدام از ما ندیدهایم، میتواند بازبینی کند که هیچگونه تهدیدی از طرف این سازمان وجود نداشته، این موضوع باید اعتبار بسیار زیادی داشته باشد و رئیسجمهور و وزیر امور خارجه آمریکا باید این شواهد را بازبینی کنند و باید این سازمان را از لیست خارج کنند.
در هر صورت، هزار زن، کودکان، افراد مسن و دیگران که در میان ۳۴۰۰ ساکنان کمپ اشرف هستند، این حق را دارند که از حفاظت برخوردار شوند، بهرغم اینکه این لیستگذاری درست یا غلط باشد. حتی دولت عراق هم به نظر میرسد که این موضوع را در تئوری تصدیق و ادعا میکند که با ساکنان کمپ اشرف بر اساس اصول حقوقبشر و قوانین بینالمللی مندرج در اعلامیه جهانی حقوقبشر و کنوانسیونهای بینالمللی سیاسی و حقوقی برخورد میکند.
اما در عمل طرح بستن کمپ اشرف حکم مرگی است برای ساکنان آن بهخاطر اینکه یک بار مجاهدین بهعنوان یک گروه تروریستی توسط دولت آمریکا لیستگذاری شده.
درحال حاضر، من پیشبینی میکنم که این برچسب برطرف شود. بهمحض اینکه تمام شواهد بازبینی شود، اما این یک پیروزی جانسوز خواهد بود اگر که در این میان، ساکنان اشرف مورد حمله واقع شوند و کشته شوند.
برخلاف ادعای دولت عراق که طبق قوانین عمل خواهد کرد بهطور فعال مانع فعالیت ارگانهای سازمان مللمتحد میشود که برای کمک به موضوع انتقال ساکنان اشرف به محلی مطمئن تلاش میکنند. و حالا دولت عراق بهدنبال یک توطئه جدید است. اکنون آنها تلاش میکنند که حمایت برخی ارگانهای سازمان مللمتحد و برخی مقامات مللمتحد را برای پیاده کردن سیاستهای خودشان درکمپ اشرف جلب کنند. این یک عدم اعتماد در بدترین شکل آن را ایجاد میکند و نباید به آن اجازه داد که اینطور پیش برود.
جامعه جهانی اغلب در جلوگیری از قتلعامهای بزرگ مخالفان و تشخیص رژیمهای نسلکش، بسیار ناموفق بوده است. کافیست بهخاطر بیاورید و در نظر داشته باشید تراژدی وحشتناک کامبوج، روآندا، دارفور، یوگسلاوی سابق، ارمنستان چندین دهه قبل و اروپای شرقی ۶۰سال پیش. دوباره هرگز. ولی شما میدانید چه اتفاقی برای دوباره هرگز افتاد؟ دوباره و سه باره و چند باره اتفاق افتاد.
این بار ما باید به تعهدات انساندوستانهمان پایبند و استوار باقی بمانیم. اکنون دنیا فهمیده است و هیچ بهانهیی وجود ندارد. وقتی هولوکاست اتفاق افتاد، همه گفتند ما نمیدانستیم، وقتی نسلکشی ارمنستان اتفاق افتاد ما نمیدانستیم، وقتی نسلکشی کامبوج داشت اتفاق میافتاد، گفته میشد که این تبلیغات است و ما هیچ نمیدانستیم، ما در مورد روآندا و دارفور هم نمیدانستیم، اما حالا ما میدانیم و به ما گفته شده است، به ما اخطار داده شده است، وجدانهای جامعه جهانی تحریک شده است. ما میدانیم که دنیا دارد نگاه میکند. ما باید اقدامی بکنیم که از۳۴۰۰تن افراد بیدفاع حفاظت کنیم.
اگر ما در این کار شکست بخوریم خون انسانهای بیگناه بر روی دستهای ما خواهد بود، اقدامهای نجاتبخش مشخصی وجود دارد که دولت ما میتواند فوراً انجام دهد، شما بعضی از این اقدامها را از سخنرانان برجسته امروز شنیدهاید، ما باید یک فرستاده ویژه تعیین کنیم که با تلاشهای مسالمتآمیز این مسأله را حل کند. ما باید بهطور علنی به دولت عراق بگوییم که ضربالاجل ۳۱دسامبر را لغو کند. ما باید این کار را بکنیم قبل از اینکه مالکی به آمریکا بیاید. ما باید این موضوع را به شورای امنیت سازمان مللمتحد ببریم بهعنوان تصمیم مربوط به جلوگیری از فاجعه انسانی و باید این را سریع انجام دهیم. وزارتخارجه بلادرنگ باید این بهانه وحشتناک را که عراقیها از آن استفاده میکنند، با خارج کردن نام مجاهدین از لیست وزارت خارجه، از میان بردارد. و در آمریکای ما که مجسمه زیبای آزادی در کنار بندر خوشآمد میگوید به پدر برزگ و مادر بزرگ من، ما باید آماده پذیرفتن شماری از ساکنان کمپ اشرف به دلایل بشردوستانه باشیم.
به قول مسیح: «به سوی من آورید، همه نیازمندانتان را، همه گروهتان را، و همه آنهایی را که آرزوی آزادی دارند» و چه کسی بیش از اشرفیان در این شرایط با این گفته انطباق دارد؟ کسانی که امروز در سایه اعدام قرار دارند.
هیچ جایی برای درنگ نیست. ساعت مرگ تیکتاک است، اگرالان نه، پس چه زمانی؟ الی ویزل دوست عزیز من که میدانم او هم در این زمینه (اشرف) فعال بوده در این مورد یکبار گفت درسی که من از هولوکاست گرفتم این است که به تهدید دشمن بیشتر اعتقاد داشته باش تا به قول دوست. ما باید ثابت کنیم که این اعتقاد غلط است. ما مردم آمریکا برای آن چه که امروز اتفاق افتاد باید به قول و تعهدمان پایبند باشیم. ما باید این کار را بکنیم. ما باید این کاررا بکنیم. با تشکر.
فقط 36روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است جان ايرانيان كمپ اشرف را نجات دهيد.
يك امضاي شما جان هزاران ايراني پناهنده در كمپ اشرف را نجات خواهد داد فقط تا پايان دسامبر فرصت داريد. يك قتل عام ديگر در راه است.
يك امضاي شما جان هزاران ايراني پناهنده در كمپ اشرف را نجات خواهد داد فقط تا پايان دسامبر فرصت داريد. يك قتل عام ديگر در راه است.
Sunday, 20 November 2011
هموطن خونگرم آباداني به قتل رسيد.
هموطن خونگرم آباداني به قتل رسيد.
به قول خليل عزيزمان :مرغ دریاییم و با امواج توفان کرده خو
کی بط از امواج سهماگین بگردانده ست رو
کی بط از امواج سهماگین بگردانده ست رو
خليل در سال 1342 در شهر آبادان متولد شد .کلاس دوم راهنمایی بود که انقلاب سال ۵۷ به وجود آمد، زمان زیادی نگذشت که جنگ ویرانگر ایران و عراق شعلهور شد و خانواده خلیل از جمله جنگ زدگان و زندگی باختگان این جنگ ضدمیهنی بودند. خلیل از آن پس ناگزیر از ترک تحصیل شد و به شغل آزاد روی آورد تا کمکی برای امرار معاش خانوادهاش باشد.
«آشنایی من با سازمان توسط دو تن از پسرعموهایم شروع شد. یکی جابر ملقب به توران کعبی که درقتلعام سال ۶۷ زندانیان سیاسی توسط خمینی اعدام شد و دیگری مسعود فرزند مهدی که دبیر راهنمایی بود و در آغاجاری به دست خلخالی دژخیم به همراه ۱۵تن دیگر از اعضا و هواداران مجاهدین اعدام شد. من و همه خانواده و آشنایان محل شیفته اخلاق و خلوص و پاکی آنها شده بودیم. در آن ایام سیل عظیمی روستاها و مناطق مسکونی آبادان و خرمشهر را فراگرفته بود. و سازمان بسیج کمک به سیل زدگان داده بود… من با دستگیری و اعدام این بچهها از سازمان قطع شدم. از سال ۶۳ تا ۶۵ در زندانهای رژیم در ماهشهر بودم. سه ماه پس از آزادی به قصد خروج از کشور از مرزهای آبی جنوب سفر کردم. و توانستم یک بار دیگر به سازمان وصل شوم. در سال ۶۸ وارد ارتش آزادیبخش شدم و تاکنون و تا آخرین نفس و قطره خونم عضو آن هستم و خواهم بود».
زندگی پرفراز و نشیب مجاهد خلق خلیل کعبی، با دفاع جانانهاش از خاک اشرف، اوجی پرشکوه گرفت و نامش در حلقه نگاهبانان اشرف پایدار ثبت گردید. روحش شاد و راهش پررهرو باد.
«آشنایی من با سازمان توسط دو تن از پسرعموهایم شروع شد. یکی جابر ملقب به توران کعبی که درقتلعام سال ۶۷ زندانیان سیاسی توسط خمینی اعدام شد و دیگری مسعود فرزند مهدی که دبیر راهنمایی بود و در آغاجاری به دست خلخالی دژخیم به همراه ۱۵تن دیگر از اعضا و هواداران مجاهدین اعدام شد. من و همه خانواده و آشنایان محل شیفته اخلاق و خلوص و پاکی آنها شده بودیم. در آن ایام سیل عظیمی روستاها و مناطق مسکونی آبادان و خرمشهر را فراگرفته بود. و سازمان بسیج کمک به سیل زدگان داده بود… من با دستگیری و اعدام این بچهها از سازمان قطع شدم. از سال ۶۳ تا ۶۵ در زندانهای رژیم در ماهشهر بودم. سه ماه پس از آزادی به قصد خروج از کشور از مرزهای آبی جنوب سفر کردم. و توانستم یک بار دیگر به سازمان وصل شوم. در سال ۶۸ وارد ارتش آزادیبخش شدم و تاکنون و تا آخرین نفس و قطره خونم عضو آن هستم و خواهم بود».
زندگی پرفراز و نشیب مجاهد خلق خلیل کعبی، با دفاع جانانهاش از خاک اشرف، اوجی پرشکوه گرفت و نامش در حلقه نگاهبانان اشرف پایدار ثبت گردید. روحش شاد و راهش پررهرو باد.
ما نه آن شیریم کز ما جان برد خصم وطن!
یا ز پنجه ما تواند بر پرد خصم وطن
مرغ دریاییم و با امواج توفان کرده خو
کی بط از امواج سهماگین بگرداندهست رو
این بود آغاز پایان تو ای دژخیم دون
سرنگونی سرنگونی سرنگونی سرنگون
یا ز پنجه ما تواند بر پرد خصم وطن
مرغ دریاییم و با امواج توفان کرده خو
کی بط از امواج سهماگین بگرداندهست رو
این بود آغاز پایان تو ای دژخیم دون
سرنگونی سرنگونی سرنگونی سرنگون
«من خلیل کعبی فرزند ابراهیم، متولد ۱۳۴۲ از آبادان. از سال ۶۸ تاکنون شرف و افتخار آن را داشتم که در خدمت این رهبری و این ارتش باش
فقط 40 روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است جان ايرانيان كمپ اشرف را نجات دهيد.
يك امضاي شما جان هزاران ايراني پناهنده در كمپ اشرف را نجات خواهد داد فقط تا پايان دسامبر فرصت داريد. يك قتل عام ديگر در راه است.
يك امضاي شما جان هزاران ايراني پناهنده در كمپ اشرف را نجات خواهد داد فقط تا پايان دسامبر فرصت داريد. يك قتل عام ديگر در راه است.
Wednesday, 16 November 2011
آژير قرمـــــــــــــــــــــــــــــــــــز تا پايان ماه ميلادي تا چه بر سر ايرانيان خواهد آمد ؟
فقط 45 روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است جان ايرانيان كمپ اشرف را نجات دهيد.
يك امضاي شما جان هزاران ايراني پناهنده در كمپ اشرف را نجات خواهد داد فقط تا پايان دسامبر فرصت داريد. يك قتل عام ديگر در راه است. حتما لطف كنيد و اين را امضا كنيد براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
يك امضاي شما جان هزاران ايراني پناهنده در كمپ اشرف را نجات خواهد داد فقط تا پايان دسامبر فرصت داريد. يك قتل عام ديگر در راه است. حتما لطف كنيد و اين را امضا كنيد براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
Saturday, 12 November 2011
آيا قتل عام ديگري تا پايان ماه ميلادي دوباره براي ايرانيان قابل تصورست
زندگينامة مجاهد شهيد مرضية پورنقي
براي انتخاب هيچگاه دير نيست
“با بيشترين آگاهي ودر سلامت جسم و جان انتخاب كردم كه يك اشرفي باشم و چون مجاهدان عاشورا با ايمان به حقيقت راه مقاومت شهادت را پذيرا شوم. ذلت را هرگز نمي پذيرم. پس بايد از همه چيز گذشت تا بتوان براي ريشه كن كردن اين ظالمترين رژيم بنيادگرا مبارزه كرد.”
نام: مرضية پورنقي
متولد 1342
تحصيلات: ليسانسية پژوهشگري علوم اجتماعي
براي پاي گذاشتن در راه هيچگاه دير نيست. و براي اشرفي شدن، مرضيه، مرضية بيآلايش و مهربان و مصمم، دوسال پيش انتخاب كرد كه براي به دست آوردن گوهر آزادي، به اشرف بپيوندد.
او البته در سالهاي آغازين پس از انقلاب ضدسلطنتي، هوادار مجاهدين در ملاير بود. و به همين جرم، كه بالاترين جرم از نظر خميني بود، در حالي كه نوجواني 18ساله بود، بهزندان افتاد و از سال 62 تا 64 در ملاير در بند بود. او پس از آزادي به تحصيل در دانشگاه پرداخت. اما آن آتش نهفته آزاديخواهي و ستم ستيزي كه در سينه اش جاي داشت، سرانجام شعلهور شد و او را به اشرف كشاند.
مرضيه درسال86 به اشرف سفر كرد، اما در بازگشت درتهران دستگير شد، در برگه بازجويي اش بجاي اطلاعاتي كه رژيم از او مي خواست، از صداقت و پاكبازي و از جان گذشتگي اشرفيان نوشت و بازجوها را به حيرت واداشت. مرضيه بالاخره با وثيقه 86ميليون توماني آزاد شد، اما بيدرنگ و بي صبرانه درخرداد 87 بسوي اشرف شتافت تا همچون قطرهيي بهدريا بپيوندند و اشرفي شود.
مرضيه پورنقي سرانجام در 19فروردين90 جانانه بهدفاع از اشرف اين برج و باروي مقاومت و آزادي مردم ايران برخاست و در همين راه هدف تير مزدوران خونريز قرار گرفت و مظلومانه به شهادت رسيد.
خون مرضيه بي شك افشاگر يزيديان زمانه از تهران تا عراق است، آنها كه با شقاوتي بي نظير به زنان شليك كردند و اين مجاهدان بي سلاح و بي دفاع را به خاك افكندند.
سلام بر مرضيه روزي كه انتخاب كرد، روزي كه برخاست، روزي كه به شهادت رسيد و روزي كه دوباره سرفراز به پا خواهد خاست
براي انتخاب هيچگاه دير نيست
“با بيشترين آگاهي ودر سلامت جسم و جان انتخاب كردم كه يك اشرفي باشم و چون مجاهدان عاشورا با ايمان به حقيقت راه مقاومت شهادت را پذيرا شوم. ذلت را هرگز نمي پذيرم. پس بايد از همه چيز گذشت تا بتوان براي ريشه كن كردن اين ظالمترين رژيم بنيادگرا مبارزه كرد.”
نام: مرضية پورنقي
متولد 1342
تحصيلات: ليسانسية پژوهشگري علوم اجتماعي
براي پاي گذاشتن در راه هيچگاه دير نيست. و براي اشرفي شدن، مرضيه، مرضية بيآلايش و مهربان و مصمم، دوسال پيش انتخاب كرد كه براي به دست آوردن گوهر آزادي، به اشرف بپيوندد.
او البته در سالهاي آغازين پس از انقلاب ضدسلطنتي، هوادار مجاهدين در ملاير بود. و به همين جرم، كه بالاترين جرم از نظر خميني بود، در حالي كه نوجواني 18ساله بود، بهزندان افتاد و از سال 62 تا 64 در ملاير در بند بود. او پس از آزادي به تحصيل در دانشگاه پرداخت. اما آن آتش نهفته آزاديخواهي و ستم ستيزي كه در سينه اش جاي داشت، سرانجام شعلهور شد و او را به اشرف كشاند.
مرضيه درسال86 به اشرف سفر كرد، اما در بازگشت درتهران دستگير شد، در برگه بازجويي اش بجاي اطلاعاتي كه رژيم از او مي خواست، از صداقت و پاكبازي و از جان گذشتگي اشرفيان نوشت و بازجوها را به حيرت واداشت. مرضيه بالاخره با وثيقه 86ميليون توماني آزاد شد، اما بيدرنگ و بي صبرانه درخرداد 87 بسوي اشرف شتافت تا همچون قطرهيي بهدريا بپيوندند و اشرفي شود.
مرضيه پورنقي سرانجام در 19فروردين90 جانانه بهدفاع از اشرف اين برج و باروي مقاومت و آزادي مردم ايران برخاست و در همين راه هدف تير مزدوران خونريز قرار گرفت و مظلومانه به شهادت رسيد.
خون مرضيه بي شك افشاگر يزيديان زمانه از تهران تا عراق است، آنها كه با شقاوتي بي نظير به زنان شليك كردند و اين مجاهدان بي سلاح و بي دفاع را به خاك افكندند.
سلام بر مرضيه روزي كه انتخاب كرد، روزي كه برخاست، روزي كه به شهادت رسيد و روزي كه دوباره سرفراز به پا خواهد خاست
لطفا اين پتيشن را امضا كنيد
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
Thursday, 10 November 2011
دختر جواني كه در حين فيلمبرداري مورد حمله قرار گرفت
تبریک وطن چه دخترانی داری
در بحر عجب دل افکنانی داری
در رزم پر از حماسه عصر نوین
از شیرزنان تهمتنانی داری
تولد: ۱۳۶۲
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران: ۱۳۷۷
«بهعنوان یک مجاهد میگویم که حتی اگر حملاتی صدبار بالاتر از ۶-۷مرداد بشود، باز بیا بیا میگویم و میگوییم و اصلاً ما برای همین آمدیم، برای جنگ آمدیم... . بنابراین الآن وقت جنگ است و اگر در این میان شهادت و یا هر آزمایش و ابتلایی نصیبم شد، صد بار بیا بیا میگویم چون برای همین آمدم و شهادت که اصلاً خودش بالاترین افتخار است…»
این قسمتی از نامه مجاهد دلاور آسیه رخشانی است. آسیه در پایان هر نامهیی خود را برازنده نام مجاهد میدانست و چنین امضا میکرد مجاهد خلق و یا مجاهدتان آسیه.
بهخاطر شرایط خفقان در ایران آسیه به همراه خانوادهاش مجبور به ترک کشور شد. او در دوران جنگ کویت بهخاطر شرایط منطقه از مادرش جدا شد و به آمریکا رفت. آسیه رخشانی بهرغم داشتن یک زندگی مرفه در آمریکا هرگز از فکر مردم محروم ایران و جوانان همسن و سالش باز نماند. او در سال ۱۳۷۷ عزم پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران کرد و یک اشرفی شد.
آسیه در روزهای تشدید محاصره و تهاجم همهجانبه دشمن علیه اشرف نوشت: همانطور که سوگند خون و نفسم را خوردم، یک بار دیگر عهد میبندم و تجدیدعهد میکنم که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم ولو هیچ وقت به پیروزی نرسیم ولو تا صد سالگی در اشرف بمانم یا اینکه قرار شود همین فردا شهید شوم، سوگند میخورم که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم جزء اون ۷۲تن برادر مسعود و خواهر مریم باشم و با تمام وجودم مجاهدت کنم و با اسم مجاهد خلق وارد قبرم شوم و خواهم شد. چون قبل از هر چیز، و قبل از هر پیروزی و شکست یا هر بحث دیگهای، مجاهدین و خواهر مریم و برادر مسعود آرمان من هستند و بدون آنها زندگی برایم هیچ معنی ندارد. او یک بار در نامهاش به رهبر مقاومت نوشته بود:
ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو، چون تویی دلبر
جان نثار تو چون تویی جانان
دل رهاندن زدست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو، راه پر آسیب
درد عشق تو، درد بیدرمان
بندگانیم جان و دل برکف
چشم بر حکم و گوش بر فرمان
همه چیز نسل انقلابی زنان و دختران ایران زمین، شگفت و تحسین انگیز است. عزم، آرمان، عقیده، و این همه را از خلال جملات کوتاه و مختصری که در نامهها و سوگندنامههایشان نوشتهاند میتوان دریافت. به این عبارات نگاه کنید آیا این سخنان یک دختر جوان با همه آمال و آرزوهای زندگانی متعارف است، یا سخنان یک انقلابی عارف شیدای رهایی.
«دنیای خلص انقلابی، آدم را، با شما پر میکند. مردم کوتاه نمیآیند آنها چشمانشان را به تو دوختند و تو کسی هستی که فدا میکنی برای خدا، برای خلق و برای آزادی یک ملت. و امیدشان تو هستی از خدا میخواهم لیاقت رزم در رکابت را به من بدهد»
آسیه هنوز هم در صحنههای مقدم نبرد حضور دارد در رود خروشانی که میرود بساط ارتجاع را از بیخ و بن برکند، آسیه و آسیهها هنوز و همیشه در صفوف مقدم به پیش میتازند.
در بحر عجب دل افکنانی داری
در رزم پر از حماسه عصر نوین
از شیرزنان تهمتنانی داری
تولد: ۱۳۶۲
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران: ۱۳۷۷
«بهعنوان یک مجاهد میگویم که حتی اگر حملاتی صدبار بالاتر از ۶-۷مرداد بشود، باز بیا بیا میگویم و میگوییم و اصلاً ما برای همین آمدیم، برای جنگ آمدیم... . بنابراین الآن وقت جنگ است و اگر در این میان شهادت و یا هر آزمایش و ابتلایی نصیبم شد، صد بار بیا بیا میگویم چون برای همین آمدم و شهادت که اصلاً خودش بالاترین افتخار است…»
این قسمتی از نامه مجاهد دلاور آسیه رخشانی است. آسیه در پایان هر نامهیی خود را برازنده نام مجاهد میدانست و چنین امضا میکرد مجاهد خلق و یا مجاهدتان آسیه.
بهخاطر شرایط خفقان در ایران آسیه به همراه خانوادهاش مجبور به ترک کشور شد. او در دوران جنگ کویت بهخاطر شرایط منطقه از مادرش جدا شد و به آمریکا رفت. آسیه رخشانی بهرغم داشتن یک زندگی مرفه در آمریکا هرگز از فکر مردم محروم ایران و جوانان همسن و سالش باز نماند. او در سال ۱۳۷۷ عزم پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران کرد و یک اشرفی شد.
آسیه در روزهای تشدید محاصره و تهاجم همهجانبه دشمن علیه اشرف نوشت: همانطور که سوگند خون و نفسم را خوردم، یک بار دیگر عهد میبندم و تجدیدعهد میکنم که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم ولو هیچ وقت به پیروزی نرسیم ولو تا صد سالگی در اشرف بمانم یا اینکه قرار شود همین فردا شهید شوم، سوگند میخورم که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم جزء اون ۷۲تن برادر مسعود و خواهر مریم باشم و با تمام وجودم مجاهدت کنم و با اسم مجاهد خلق وارد قبرم شوم و خواهم شد. چون قبل از هر چیز، و قبل از هر پیروزی و شکست یا هر بحث دیگهای، مجاهدین و خواهر مریم و برادر مسعود آرمان من هستند و بدون آنها زندگی برایم هیچ معنی ندارد. او یک بار در نامهاش به رهبر مقاومت نوشته بود:
ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو، چون تویی دلبر
جان نثار تو چون تویی جانان
دل رهاندن زدست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو، راه پر آسیب
درد عشق تو، درد بیدرمان
بندگانیم جان و دل برکف
چشم بر حکم و گوش بر فرمان
همه چیز نسل انقلابی زنان و دختران ایران زمین، شگفت و تحسین انگیز است. عزم، آرمان، عقیده، و این همه را از خلال جملات کوتاه و مختصری که در نامهها و سوگندنامههایشان نوشتهاند میتوان دریافت. به این عبارات نگاه کنید آیا این سخنان یک دختر جوان با همه آمال و آرزوهای زندگانی متعارف است، یا سخنان یک انقلابی عارف شیدای رهایی.
«دنیای خلص انقلابی، آدم را، با شما پر میکند. مردم کوتاه نمیآیند آنها چشمانشان را به تو دوختند و تو کسی هستی که فدا میکنی برای خدا، برای خلق و برای آزادی یک ملت. و امیدشان تو هستی از خدا میخواهم لیاقت رزم در رکابت را به من بدهد»
آسیه هنوز هم در صحنههای مقدم نبرد حضور دارد در رود خروشانی که میرود بساط ارتجاع را از بیخ و بن برکند، آسیه و آسیهها هنوز و همیشه در صفوف مقدم به پیش میتازند.
لطفا امضا كنيد و جان هزاران مبارز آزادي را نجات بدهيد
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
دکتر فاطمی در برابر جوخه اعدام
19آبان 1333 - 10نوامبر: شهادت دکتر حسین فاطمی
دکتر حسین فاطمی، قهرمان نهضت ملی ایران، وزیر خارجه و یار پاکباز دکتر مصدق، در ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد روز چهارشنبه 19آبان سال 1333 بهدستور مستقیم شاه خائن در برابر جوخه اعدام قرار گرفت و خون پاکش را فدیه رهایی مردم ایران ساخت.
دکتر فاطمی در برابر جوخه اعدام مزدوران شاه گفت
«تنها آتش مقدسی که باید از سینه هر جوان ایرانی زبانه بکشد این آرزو و ایدهآل بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و ملت خود از چنگال فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد. من از مرگ باکی ندارم. آن هم چنین مرگ پرافتخاری. من از این شهادت پرافتخار لذت میبرم. من خدای را شکر میکنم که در راه مبارزه با فساد شهید میشوم. و خانواده من بسیار مفتخرند که مرد کوچکی از میان آنها به این سعادت نائل گردید».
دکتر مصدق درباره دکتر فاطمی گفته بود
«اگر ملیشدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده، باید از آن کسی که اول این را پیشنهاد نمود، سپاسگزاری نمود و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است..».
دکتر حسین فاطمی آموزگار وفا و پایداری
تنها آتش مقدسی که باید درکانون سینه هر جوان ایرانی همیشه زبانه بکشد، این آرزو و ایده بزرگ و پاک است که جان خود را در راه آزادی و رهایی جامعه و ملت خود بگذارد... آزادی اول وسیله و بهترین اسلحه ما برای حفظ ایران است. هرکس آزادی ملت ایران را محدود کند و به استقلال ایران لطمه بزند، خائن و پلید است. من یقین دارم که آیندهیی روشن و نورانی در برابر ملت ایران است و با استقامت و بردباری و ادامه مبارزه همه زنجیرها خواهد گسست و شام تیره امروزی را به پایان خواهد برد.
یاد سردار بزرگ و جانباز نهضت ملی دکتر حسین فاطمیگرامی باد
از مرگ ابائی ندارم، آن هم چنین مرگ پرافتخاری. من میمیرم تا نسل جوان ایران از این مرگ درس گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کند.
حسین فاطمی، وزیر خارجه دکتر مصدق، پس از تحمل شکنجه و درحالیکه بهشدت بیمار بود، به جوخه تیرباران سپرده شد. دکتر فاطمی یار وفادار و سردار دلیر پیشوای نهضت ملی بود. او در تمام فراز و نشیبهای نهضت در کنار مصدق کبیر او را کمک کرد و با دشمنان مردم و دربار فاسد پهلوی سری ناسازگار نشان داد. از این رو اشرف، خواهر فاسد و تبهکار شاه، کینه بسیار شدیدی از دکتر فاطمی به دل داشت و بر اثر همین کینورزیها بود که بالاخره یار باوفای دکتر مصدق بهشهادت رسید.
آنچه در زیر میخوانید، گزیده یی است ازسخنان و فرازهای زندگی این سردار آزادی:
کشته شدن در راه نجات یک ملت، بزرگترین افتخار است
کشته شدن در راه نجات یک ملت، بزرگترین افتخار است. تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینه هر جوان ایرانی همیشه زبانه بکشد، این آرزو و ایدهآل بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد...
این گلوله اینتلیجنت سرویس به پایداری و استقامت من صدچندان افزود و مرا در راه خدمت به میهن عزیزم سرسختتر و آهنینتر و فداکارتر نمود.
سخنان دکتر حسین فاطمی وقتی او را تشویق به ملاقات با شاه خائن میکردند
من از این دستگاه و بازیهای بیمعنی متنفرم، من از این دستگاه، جز بدبختی و ولخرجی و فساد چیزی نمیبینم. برخلاف وجدانم است که با شاه ملاقات کرده و یکمشت کلماتی که نه او به آنچه میگوید معتقد است، و نه من وجداناً میتوانم با این مرد که مظهر یک دستگاه فاسد و مرکز ظلم و عدوان بیست سال دیکتاتوری است، بسازم.
این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه فاروق را سفید کرده. یکی نیست بپرسد دیگر شما و فامیل شما از یکمشت پابرهنه و لختی که بیست سال پدرت آنها را به نفت جنوب زیر نظر مستقیم خویش فروخت و برای چهل سال بعد از خود نیز قرار داد 1933 را باقی گذاشته چه میخواهید؟
ثروت یک مملکت را بهغارت بردید، املاک و اموال و نوامیس مردم از دست این خانواده سی سال است در امان نبوده، حالا مثل دزدها و بدکارها از تاریکی شب برای کودتا استفاده میکنید و برای استراحت به کلاردشت تشریف میبرید. (سرمقاله باختر امروز 25 مرداد 1332 )
خائنی که میخواست وطن را به خاکوخون بکشد، فرار کرد
خائنی که میخواست وطن را به خاکوخون بکشد، فرار کرد، تو نیز چون از بغض و نفرت مردم خبر داشتی و هم میدانستی که چقدر بیشرمانه فرمانبردار و آلت بیاراده اجنبی هستی، پس از آنکه دستور ارباب در برابر بیداری و مقاومت عمومی نقشبرآب شد، به بیرون از مملکت فرار کردی. برو ای اسیر اراده اجنبی که تاریخ جنایتآمیز دودمان سیساله پهلوی را تکمیل کردی، آن سفاکی و خونریزی و چپاول پدر و خیلی از خصوصیات دیگر خاندان جلیل، این فصل شرمآور و این ورق سراپا ننگ آخر نیز لازم داشت. از مولود کودتای آیرو نشاید جز اینکه در سوم شهریور فرار کند و از مخلوق سوم شهریور نیز غیر از اینکه به نهضت ملی ایران خیانت نماید، هیچ انتظار دیگری نیست. (سرمقاله باختر امروز 26 مرداد 1332)
سخنان شهید بزرگوار دکتر حسین فاطمی هنگامی که روی برانکارد به طرف جوخه اعدام برده میشد
«سربازها، نظامیها توجه داشته باشید، ما در راه آزادی و اعتلای ایران، جانمان را از دست میدهیم. این جان برای شما نیز ارزشمند است و شما هم کوشش کنید که زیر بار دیکتاتوری و خودسری نروید.
اعضای خانواده پهلوی، خانوادهیی هستند که تافتهجدابافته از ملت ایران هستند. این تافته در انگلستان بافته شده و اینها نان، آب و گوشتی که فراهم کردهاند، همه نشأتگرفته از سرمایهداری انگلستان است. از اربابشان جدا نیستند.
اگر خواستید ایران به استقلال برسد، باید در ایران، حکومت مردمی باشد».
از نامه دکتر مصدق درباره پیشنهاد ملیشدن نفت:
اگر ملیشدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به وطن شده است، باید از کسی که اول آن پیشنهاد را نمود، تشکر کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است که روزی در خانه جناب آقای نریمان پیشنهاد خود را داد و عمده نمایندگان جبهه ملی حاضر در جلسه آن را به اتفاق آرا تصویب نمودند. رحمه الله علیه که در طول مدت همکاری با اینجانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.
ترور ناجوانمردانه دکتر فاطمی توسط فدائیان اسلام
مهدی عراقی که در سالهای 1329 تا 1332 از جوانان وابسته به فدائیان اسلام و از نزدیکان نواب صفوی بود و طی سالهای 1343 تا 1357 به اتهام رهبری گروه هیئت مؤتلفه و مشارکت در ترور حسنعلی منصور در زندان بهسر برد، ضمن شرح تاریخچه و مسائل فدائیان اسلام در دوران حکومت دکتر مصدق اظهار داشت:
«در زمان ترور مرحوم دکتر فاطمی، نواب صفوی در زندان بود و امور فدائیان در خارج از زندان را مرحوم سید عبدالحسین واحدی رهبری می کرد. شخصی به نام ابراهیم صرافان، روی واحدی نفوذ فراوانی داشت و طرح ترور دکتر فاطمی را وی به واحدی القاء نمود. چون شایعات زیادی درباره وابستگی وی شنیده و نسبت به او مشکوک بودیم، وی را تحت نظارت و مواظبت قرار دادیم و معلوم شد که او ازافراد حزب اراده ملی و وابستگان سید ضیاءالدین طباطبائی است. وی حتی اسلحه هم در اختیار واحدی گذارد که منشاء همه آنها سید ضیاءالدین بود».
به نقل از کتاب جنبش ملیشدن صنعت نفت ایران و کودتای 28مرداد 1332- ص 91
نوشته سرهنگ غلامرضا نجاتی به نقل از مهندس سحابی
دکتر حسین فاطمی، قهرمان نهضت ملی ایران، وزیر خارجه و یار پاکباز دکتر مصدق، در ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد روز چهارشنبه 19آبان سال 1333 بهدستور مستقیم شاه خائن در برابر جوخه اعدام قرار گرفت و خون پاکش را فدیه رهایی مردم ایران ساخت.
دکتر فاطمی در برابر جوخه اعدام مزدوران شاه گفت
«تنها آتش مقدسی که باید از سینه هر جوان ایرانی زبانه بکشد این آرزو و ایدهآل بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و ملت خود از چنگال فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد. من از مرگ باکی ندارم. آن هم چنین مرگ پرافتخاری. من از این شهادت پرافتخار لذت میبرم. من خدای را شکر میکنم که در راه مبارزه با فساد شهید میشوم. و خانواده من بسیار مفتخرند که مرد کوچکی از میان آنها به این سعادت نائل گردید».
دکتر مصدق درباره دکتر فاطمی گفته بود
«اگر ملیشدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده، باید از آن کسی که اول این را پیشنهاد نمود، سپاسگزاری نمود و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است..».
دکتر حسین فاطمی آموزگار وفا و پایداری
تنها آتش مقدسی که باید درکانون سینه هر جوان ایرانی همیشه زبانه بکشد، این آرزو و ایده بزرگ و پاک است که جان خود را در راه آزادی و رهایی جامعه و ملت خود بگذارد... آزادی اول وسیله و بهترین اسلحه ما برای حفظ ایران است. هرکس آزادی ملت ایران را محدود کند و به استقلال ایران لطمه بزند، خائن و پلید است. من یقین دارم که آیندهیی روشن و نورانی در برابر ملت ایران است و با استقامت و بردباری و ادامه مبارزه همه زنجیرها خواهد گسست و شام تیره امروزی را به پایان خواهد برد.
یاد سردار بزرگ و جانباز نهضت ملی دکتر حسین فاطمیگرامی باد
از مرگ ابائی ندارم، آن هم چنین مرگ پرافتخاری. من میمیرم تا نسل جوان ایران از این مرگ درس گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کند.
حسین فاطمی، وزیر خارجه دکتر مصدق، پس از تحمل شکنجه و درحالیکه بهشدت بیمار بود، به جوخه تیرباران سپرده شد. دکتر فاطمی یار وفادار و سردار دلیر پیشوای نهضت ملی بود. او در تمام فراز و نشیبهای نهضت در کنار مصدق کبیر او را کمک کرد و با دشمنان مردم و دربار فاسد پهلوی سری ناسازگار نشان داد. از این رو اشرف، خواهر فاسد و تبهکار شاه، کینه بسیار شدیدی از دکتر فاطمی به دل داشت و بر اثر همین کینورزیها بود که بالاخره یار باوفای دکتر مصدق بهشهادت رسید.
آنچه در زیر میخوانید، گزیده یی است ازسخنان و فرازهای زندگی این سردار آزادی:
کشته شدن در راه نجات یک ملت، بزرگترین افتخار است
کشته شدن در راه نجات یک ملت، بزرگترین افتخار است. تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینه هر جوان ایرانی همیشه زبانه بکشد، این آرزو و ایدهآل بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد...
این گلوله اینتلیجنت سرویس به پایداری و استقامت من صدچندان افزود و مرا در راه خدمت به میهن عزیزم سرسختتر و آهنینتر و فداکارتر نمود.
سخنان دکتر حسین فاطمی وقتی او را تشویق به ملاقات با شاه خائن میکردند
من از این دستگاه و بازیهای بیمعنی متنفرم، من از این دستگاه، جز بدبختی و ولخرجی و فساد چیزی نمیبینم. برخلاف وجدانم است که با شاه ملاقات کرده و یکمشت کلماتی که نه او به آنچه میگوید معتقد است، و نه من وجداناً میتوانم با این مرد که مظهر یک دستگاه فاسد و مرکز ظلم و عدوان بیست سال دیکتاتوری است، بسازم.
این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه فاروق را سفید کرده. یکی نیست بپرسد دیگر شما و فامیل شما از یکمشت پابرهنه و لختی که بیست سال پدرت آنها را به نفت جنوب زیر نظر مستقیم خویش فروخت و برای چهل سال بعد از خود نیز قرار داد 1933 را باقی گذاشته چه میخواهید؟
ثروت یک مملکت را بهغارت بردید، املاک و اموال و نوامیس مردم از دست این خانواده سی سال است در امان نبوده، حالا مثل دزدها و بدکارها از تاریکی شب برای کودتا استفاده میکنید و برای استراحت به کلاردشت تشریف میبرید. (سرمقاله باختر امروز 25 مرداد 1332 )
خائنی که میخواست وطن را به خاکوخون بکشد، فرار کرد
خائنی که میخواست وطن را به خاکوخون بکشد، فرار کرد، تو نیز چون از بغض و نفرت مردم خبر داشتی و هم میدانستی که چقدر بیشرمانه فرمانبردار و آلت بیاراده اجنبی هستی، پس از آنکه دستور ارباب در برابر بیداری و مقاومت عمومی نقشبرآب شد، به بیرون از مملکت فرار کردی. برو ای اسیر اراده اجنبی که تاریخ جنایتآمیز دودمان سیساله پهلوی را تکمیل کردی، آن سفاکی و خونریزی و چپاول پدر و خیلی از خصوصیات دیگر خاندان جلیل، این فصل شرمآور و این ورق سراپا ننگ آخر نیز لازم داشت. از مولود کودتای آیرو نشاید جز اینکه در سوم شهریور فرار کند و از مخلوق سوم شهریور نیز غیر از اینکه به نهضت ملی ایران خیانت نماید، هیچ انتظار دیگری نیست. (سرمقاله باختر امروز 26 مرداد 1332)
سخنان شهید بزرگوار دکتر حسین فاطمی هنگامی که روی برانکارد به طرف جوخه اعدام برده میشد
«سربازها، نظامیها توجه داشته باشید، ما در راه آزادی و اعتلای ایران، جانمان را از دست میدهیم. این جان برای شما نیز ارزشمند است و شما هم کوشش کنید که زیر بار دیکتاتوری و خودسری نروید.
اعضای خانواده پهلوی، خانوادهیی هستند که تافتهجدابافته از ملت ایران هستند. این تافته در انگلستان بافته شده و اینها نان، آب و گوشتی که فراهم کردهاند، همه نشأتگرفته از سرمایهداری انگلستان است. از اربابشان جدا نیستند.
اگر خواستید ایران به استقلال برسد، باید در ایران، حکومت مردمی باشد».
از نامه دکتر مصدق درباره پیشنهاد ملیشدن نفت:
اگر ملیشدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به وطن شده است، باید از کسی که اول آن پیشنهاد را نمود، تشکر کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است که روزی در خانه جناب آقای نریمان پیشنهاد خود را داد و عمده نمایندگان جبهه ملی حاضر در جلسه آن را به اتفاق آرا تصویب نمودند. رحمه الله علیه که در طول مدت همکاری با اینجانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.
ترور ناجوانمردانه دکتر فاطمی توسط فدائیان اسلام
مهدی عراقی که در سالهای 1329 تا 1332 از جوانان وابسته به فدائیان اسلام و از نزدیکان نواب صفوی بود و طی سالهای 1343 تا 1357 به اتهام رهبری گروه هیئت مؤتلفه و مشارکت در ترور حسنعلی منصور در زندان بهسر برد، ضمن شرح تاریخچه و مسائل فدائیان اسلام در دوران حکومت دکتر مصدق اظهار داشت:
«در زمان ترور مرحوم دکتر فاطمی، نواب صفوی در زندان بود و امور فدائیان در خارج از زندان را مرحوم سید عبدالحسین واحدی رهبری می کرد. شخصی به نام ابراهیم صرافان، روی واحدی نفوذ فراوانی داشت و طرح ترور دکتر فاطمی را وی به واحدی القاء نمود. چون شایعات زیادی درباره وابستگی وی شنیده و نسبت به او مشکوک بودیم، وی را تحت نظارت و مواظبت قرار دادیم و معلوم شد که او ازافراد حزب اراده ملی و وابستگان سید ضیاءالدین طباطبائی است. وی حتی اسلحه هم در اختیار واحدی گذارد که منشاء همه آنها سید ضیاءالدین بود».
به نقل از کتاب جنبش ملیشدن صنعت نفت ایران و کودتای 28مرداد 1332- ص 91
نوشته سرهنگ غلامرضا نجاتی به نقل از مهندس سحابی
Tuesday, 8 November 2011
امروز تولد نسترن عظيمي بود دانشجوي دانشگاه آزاد تهران مركز، هموني كه امسال 8آوريل گلوله به سينه اش خورد راستي پارسال اين موقع ...كي فكر ميكرد
امروز تولد نسترن عظيمي بود دانشجوي دانشگاه آزاد تهران مركز،
هموني كه امسال 8آوريل
گلوله به سينه اش خورد راستي
پارسال اين موقع
...كي فكر ميكرد
بیقرار بود و برای پرواز رهایی لحظهشماری میکرد، تنها کلام بر لباش بیا بیا بود؛ این صدای نسترن است:
«در واقع این همون معامله خامنهایه، این همون معامله خامنهای با مالکیه که چون کار خودش رو تو قیام تو ایران تموم شده میبینه و اتفاقا ما پیام مجاهد شهید محسن دگمهچی رو همین چند وقت پیش شنیدیم. پیام ایشون به همه اشرفیها به همه اشرفنشانها و به همه مردم ایران ایستادگی، ایستادگی و ایستادگی بود و ما هم همونطور که از قبل گفتیم و الآن هم به ولیفقیه ارتجاع میگیم همین پیاممون بیا بیا بهشه. هر چی تو چنتهداری بیار، هر کاری میخوای بکن، ما ذرهیی از آرمان مون، ذرهیی از هدفمون کوتا بیا نیستیم».
«تعهد میدم که همیشه حاضر به جنگ باشم. همیشه شمشیرم آماده باشه. حاضرم، به خدا تا آخرش هستم فقط سازمان و رهبریام رو دارم. به همه چیز هم بیا بیا میگم». از نامه به رهبر مقاومت
چهار روز قبل از شهادتش گفت: «پیام ما بهعنوان مجاهد اشرفی بهعنوان زنان مجاهد اشرفی یک چیز بیشتر نیست، اونهم اینه که: ولیفقیه هر چی تو چنتهداری بیار. زرهی که سهله بیشتر از اینش رو هم بیار. ما خیلی وقته که بیا بیا مون رو گفتیم، الآن هم میگیم و تا وقتی تو رو سرنگون نکنیم مطمئن باش که ذرهیی از این مسیر و ذرهیی از این هدف مون کوتاه بیا نیستیم.
نسترن بیقرار بود. دل در گرو خلقی اسیر داشت و نبضاش همواره با آنان میتپید. در شب عاشورای سال۸۸ درحالیکه قیام در ایران جوشان و خروشان بود نوشت:
«اینجانب نسترن عظیمی در شب عاشورا و در شرایطی که خلق قهرمان، ایران را با خون پاک خود از هرگونه شرک و یزیدیان مطهر ساختند و عزم خود را جزم کردند تا یزید زمان را سرنگون سازند من هم بهعنوان مجاهد خلق که همه چیزم را فدای خلقم کردم و در مسیر عاشورا قدم گذاشتهام در شروع بهار ۷ خود را نیازمند میبینم که در مداری بسا بالاتر دوباره انتخاب کنم، دوباره به امام حسین حاضرم را بگویم و با ۱۲۰هزار شهید که اکنون خونشان به گل نشسته... عهدی دوباره میبندم و با برداشتن این قدم و هم سو با مردم ایران علیه ظلم و ستم خمینی و آل خمینی آماده و حاضر به جنگ هستم... . هیهات منا الذله. حاضر حاضر حاضر-۵-۱۰-۸۸».
وقتی نسترن عظیمی را دستگیر کردند، سال دوم کامپیوتر را میگذراند، دانشجویی فعال بود و در بسیاری از تجمعات اعتراضی دانشجویان بهخصوص در دانشگاه پلیتکنیک شرکت داشت و همین خاطر او را دستگیر کردند. نسترن مدتی را در بند ۲۰۹ بهسر برد. اما زندان اراده او را برای ادامه مبارزه به شیوه مؤثرتر جزمتر کرد. پس از آزادی از زندان، از طریق یکی از آشنایانش با مجاهدین و اشرف آشنا شد.
«تا آذر ماه ۸۵ که نیلوفر از اشرف برایم نامه داد. من نمیدانستم که سازمان وجود دارد. همین باعث کنجکاوی من شد. در اینترنت شروع کردم به سرچ و جست و جو... کم کم تصمیم گرفتم که به اشرف سفری داشته باشم و رابطهام را با سازمان قویتر کردم.
نسترن برای دیدار و آشنایی به اشرف آمد. اما در بازگشت به ایران، دستگیر شد. اما حال دیگر دنیایش عوض شده بود، آنچه در اشرف دیده بود تا اعماق وجودش رسوخ کرده و روح زلالش را سیراب کرده بود. وقتی با وثیقهیی سنگین آزاد شد، دیگر ماندن تحت آن حاکمیت ننگین و مشاهده دردهای مردم بدون اینکه بتواند کاری برای آنها بکند، برایش رنجی جانکاه و تحملناپذیر بود. او انتخابش را کرده بود، فکر ادامه تحصیل، وثیقه سنگین و تهدید دستگیری مجدد در مسیر، چیزهایی نبودند که بتوانند کمترین خللی در اراده او برای رسیدن به آنجا که برایش بیتاب بود، ایجاد کنند. او برای اشرف بیقرار بود و بهاشرف پیوست.
خودش در این مورد نوشته:
در این پروسه به این رسیدم که هیچکسی اتفاقی اشرفی نشده است. اشرف هم در خاک خلاصه نمیشود که ساده بتوان آن را بهدست آورد. برای اشرفی ماندن باید (قیمت) داد… الآن که این سعادت نصیبم شده است که در مقام یک اشرفی بتونم در این کار حضور داشته باشم تعهد… میدهم که این ۶سال پایداری را پر کنم…».
آنها که نسترن را در صحنههای نفسگیر ۶ و ۷مرداد دیده بودند چنین گواهی دادند:
«روز ۶مرداد، روز حمله به اشرف در مرداد۸۸، نسترن درصف اول بود و در مقابل مزدوران مهاجم میجنگید»
اما این بار در ۱۹فروردین، نسترن، نسترن دیگری بود. آخر او تعهد جنگ صد برابر داده و نوشته بود:
«من مجاهد خلق اشرفی با اشراف کامل به شرایط درسال قیام و خیزش متعهد میشوم که در راستای تحقق آرمانم گام بردارم و حاضرم برای تحقق آن بهایش را بپردازم این منم مجاهد خلق که فریاد سر میدهم هیهات منا الذله با عزمی راسختر از قبل در پیوند با شهیدان راه آزادی»
و این چنین بود که نسترن در حماسه فروغ اشرف در حالی که تنها ۲۴بهار را تجربه کرده بود، اما شهامت و جنگآوریش به سرداران جنگدیده و میدان آزموده میمانست؛ جنگی با دستهای خالی و تنهای بیسپر در برابر گلوله و تیربار و زرهی و هاموی باشد.
آری نسترن این چنین بر عهد و سوگند خود وفا کرد و خروش حاضر، حاضرش را در برابر دژخیمان به فریادی که طنینش تا جاودان باقی خواهد ماند مبدل ساخت.
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
Monday, 7 November 2011
هيچ وقت فكر ميكردين اين خواهر و برادر چنين سرنوشتي داشته باشن
آيا هيچ وقت خودشان فكر ميكردن روزي سرنوشتشان اين طوري رقم بخوره! ...درحاليكه شبنم خواهرشون هنوز پشت ميله هاي زندانه...
حتما خيلي از بچه هاي خونگرم آذربايجان خانواده مدد زاده را ميشناسن .اكبر و مهديه از بچه گي با هم بزرگ شدند .اما اكبر براي آرزوي مهديه قيد درس را زد چون آرزوي خودش را تو آروزي مهديه ميديد.
اما مهديه
روزي كه مهديه با هزاران آرزو روي صندلي دانشگاه نشست فكر نميكرد يك روزي براي آزادي كشورش بايد قيد همه چيز را بزنه
تولد ۱۳۵۸ ـ جلفای آذربایجان
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
تاریخ ورود به اشرف: خرداد ۸۷
تحصیلات: لیسانس کامپیوتر نرم افزاری
.
حتما خيلي از بچه هاي خونگرم آذربايجان خانواده مدد زاده را ميشناسن .اكبر و مهديه از بچه گي با هم بزرگ شدند .اما اكبر براي آرزوي مهديه قيد درس را زد چون آرزوي خودش را تو آروزي مهديه ميديد.
اما مهديه
روزي كه مهديه با هزاران آرزو روي صندلي دانشگاه نشست فكر نميكرد يك روزي براي آزادي كشورش بايد قيد همه چيز را بزنه
تولد ۱۳۵۸ ـ جلفای آذربایجان
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
تاریخ ورود به اشرف: خرداد ۸۷
تحصیلات: لیسانس کامپیوتر نرم افزاری
.
ای زندگان خوب پس از مرگ
خونینه جامههای پریشان برگ برگ
سرگذشت شما را
به کوه و دشت
بر برگ گل
به خون شقایق نوشتهاند
«من یک مجاهد اشرفنشان هستم و افتخار میکنم، با تمام اشرفیان همصدا میشوم و پرچم هیهات را بلند میکنم
والّذین اهتدوا زادهم هدًی وآتاهم تقواهم» سوره محمد. قرآن مجید. آنان که هدایت را جستجو کردند هدایتشان کردیم.
خواستم اول!، سپس جویان شدم بهر این رهیافتن پویان شدم
بیطلب، رهیافتی، در راه نیست رهنوردی، کار هر گمراه نیست». - ا ز تعهدنامه مجاهد شهید مهدیه مددزاده
مهدیه مددزاده از آن کسانی بود که ابتدا خواست. سپس به جستجو برآمد، در پی آن دوید و آنگاه آن را یافت و بهای راهیافتگی را پرداخت، و سرانجام رسید. کلام خودش از هر توصیفی گویاتر است:
«از خدا میخواهم مرا در مسیرم ثابت قدم کند و لیاقت جنگیدن و شهادت را به من بدهد و همیشه برای این راه یافتگی هزاران بار خدا را شکر میکنم… اشرف مثل شیر میغرد و همه را به لرزه در میآورد ولی خودش با هیچ بمبی حتی تکان نمیخورد
بار خدایا مرا جزء آن مجاهدان و جزء آن بندگانت قرار بده که این رهبری را داشته باشم و نزد خلقم روسفید گردم. و تا آخرین قطره خونم و تا آخرین نفسهایم از ارزشهای این سازمان نگهبانی و محافظت خواهم کرد»
- از نامه مجاهد شهید مهدیه مددزاده به رهبر مقاومت
مهدیه مددزاده همراه و همدوش برادر قهرمانش اکبر در روز نوزدهم فروردین در راه دفاع از خاک اشرف، بهشهادت رسید، مهدیه و اکبر با عشق بهآزادی میهنشان، با پای سر به سوی برج شرف و آزادی ایران، اشرف شتافتند و در فروغ اشرف به ستارگان تابناک و جاویدان آسمان مبارزات مردم ایران تبدیل شدند. به جرعهیی از این عشق در نامه خودش به مریم رجوی نگاه میکنیم:
«سلامی به گرمی عشق شما و هزار خواهری که هیچ وقت فکر نمیکردم که یک روزی بین اینها باشم اما آتش عشق شما آنقدر گسترده است که تا به شهر ما تو جلفا رسید و از کوچههای گرگر گذشت و به خونهها رسید و دیگر بیتابی و رسیدن به شما… بود و بس».
آری، نور و گرمای آتش عشق به میهن و مردم که از اشرف میتراود، بر همه جا میتابد و پیام برخاستن و جستن و پیمودن را به همه جا میبرد و همه جانها و دلهای بیقرار همچون دل و جان مهدیه و برادران و خواهرانش را پر میکند. درود بر عزم آنها که همچون مهدیه و اکبر، برای آزادی میهنشان بپا میخیزند و از شرف ایران و ایرانی دفاع میکنند
لطفا امضا كنيد و جان هزاران مبارز آزادي را نجات بدهيد
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
.
«سلامی به گرمی عشق شما و هزار خواهری که هیچ وقت فکر نمیکردم که یک روزی بین اینها باشم اما آتش عشق شما آنقدر گسترده است که تا به شهر ما تو جلفا رسید و از کوچههای گرگر گذشت و به خونهها رسید و دیگر بیتابی و رسیدن به شما… بود و بس».
آری، نور و گرمای آتش عشق به میهن و مردم که از اشرف میتراود، بر همه جا میتابد و پیام برخاستن و جستن و پیمودن را به همه جا میبرد و همه جانها و دلهای بیقرار همچون دل و جان مهدیه و برادران و خواهرانش را پر میکند. درود بر عزم آنها که همچون مهدیه و اکبر، برای آزادی میهنشان بپا میخیزند و از شرف ایران و ایرانی دفاع میکنند
لطفا امضا كنيد و جان هزاران مبارز آزادي را نجات بدهيد
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم
.
Thursday, 3 November 2011
تا به حال به اين فكر كردي كه ميتوني جان هزاران نفر را نجات بدي, پس سر بزن
مجاهدشهيدفروغ اشرف مسعودحاجيلوئى
اميد به تحقق آرمان , تا بن استخوان
اميد به تحقق آرمان , تا بن استخوان
لطفا امضا كنيد و جان هزاران مبارز آزادي را نجات بدهيد
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
Subscribe to:
Posts (Atom)