Sunday, 4 December 2011

چه كسي جايگزين او خواهد شد ؟

بين شما كدام بگوييد ! 
بين شما كدام
صيقل ميدهد
سلاح آبائي را
براي
            روز    
                          انتقام          
چه كسي صيقل ميدهد سلاح آوايي را در روز واپسين
«مردی چنگ در آسمان افکندهنگامی که خونش فریاد و دهانش بسته بود...
از بچه هاي باصفاي تهران ...دانشجوي برق دانشگاه تهران ...زنداني مقاوم اوين
از فرزندان مردم دلیـر تهران بود. روزهای جوانی‌اش همزمان با اوجگیری مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران علیه نظام سلطنتی در سال ۵۷ بود. امیر مسعود که در این زمان دانشجوی رشته برق بود، همراه با سایر جوانان شرق تهران به مبارزات مردم پیوست و در تظاهراتها شرکت کرد. او بلافاصله پس از انقلاب ضدسلطنتی راه رهایی مردم را در مجاهدین خلق ایران یافت و به هواداری فعال از مجاهدین برخاست. به‌دنبال کودتای ضدفرهنگی سال ۵۹ و کشتار وحشیانه دانشجویان توسط مزدوران خمینی، امیرمسعود از دانشگاه اخراج شد. اما او اشتیاق به آزادی ایران را بر اشتیاق به تحصیل مرجح شمرد و در مدرسه آزادی به فعالیتهای انقلابی و ضددیکتاتوری خود ادامه داد. در ۱۹خرداد سال ۶۰ در یکی از تهاجمات چماقداران خمینی به هواداران مجاهدین در میدان شهدای تهران دستگیر شد و حدود ۴ماه در زندانهای رژیم شکنجه شد. امیر مسعود پس از آزادی از زندان دست به تشکیل هسته مقاومت زد و گروهی از جوانان را به ادامه فعالیت علیه دیکتاتوری ولایت‌فقیه سازماندهی کرد. او در سال ۶۳ موفق به وصل به سازمان گردید و عازم قرارگاههای مجاهدین در منطقه مرزی شد. امیر مسعود در عملیاتی مختلف ارتش آزادیبخش ملی ایران از جمله آفتاب، چلچراغ، فروغ جاویدان و مروارید شرکت کرد و همواره به‌عنوان یکی از فرماندهان فعال در صحنه‌های مختلف به نبرد با مزدوران دیکتاتوری ولایت‌فقیه برخاست. آن‌چه که پیوسته در سازمان مجاهدین خلق ایران امیر مسعود را شکوفان و رویان می‌کرد انقلاب ایدئولوژیکی مجاهدین بود که امیرمسعود تا مغز استخوان به آن ایمان داشت. او در نامه‌ای در فروردین سال ۱۳۸۷ برای مریم رجوی نوشت:
”خواهرمریم سلام، ... نمی‌دانم این نامه را از کجا و چطور شروع کنم، از لحظه‌ای که پیام نوروزی برادر را شنیدم احساس می‌کنم در خودم نمی‌گنجم و احساس نیاز می‌کردم که با شما و برادر تجدید عهد کنم و بگویم که چقدر به این‌که عضو سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران هستم افتخار می‌کنم، وقتی برادر سوگند خورد که پیروزیهای مجاهدین فقط به اعتبار ایمان و اعتقاد مجاهدین به انقلاب شما بوده است و اگر انقلاب شما نمی‌بود خمینی در قبر خود قهقهه می‌زد، وقتی سوگند می‌خورد که طی این سالیان هیچ نیرو و هیچ دولتی به مجاهدین کمکی نکرد، با تمام وجودم به این کلام برادر ایمان داشتم و من را سرشار از عشق و ایمان به شما و انقلاب شما می‌کرد، شما هم در پیامتان گفته بودید شرح قهرمانیها و پایداریهای مجاهدین در این دوران، بعدها در تاریخ به تفصیل گفته خواهد شد، کاری که مجاهدین طی این پنج سال دوران پایداری پرشکوه در اشرف انجام دادند در دنیای تعادل‌قوا غیرممکن بود و به معجزه شباهت دارد، به همین دلیل هم برادر گفته است این پیروزیها جز با انقلاب شما میسر نبود، من با تمام وجودم معتقد به توحید و هدایت شدگی توسط انبیاء و امامان تشیع هستم و همین‌طور اعتقاد دارم در دوران غیبت، حجتی و هدایت کننده‌یی برگزیده وجود دارد که مومنین را از گمراهی و انحراف نجات می‌دهد، این عالیترین فلسفه تکاملی انسان در ایدئولوژی تشیع انقلابی است که آخوندهای شیطان صفت آن را از محتوی تهی کرده‌اند اما در فلسفه تشیع وجود دارد و به آن ایمان داریم و امروز در سوگند برادر تمام وجودم به لرزه افتاد و احساس کردم باید دوباره با این آرمان وبا این رهبری تجدید عهدکنم تا پاسخگوی این دوران باشم ”.

امیر مسعود در وصیتنامه خود، خطاب به مادرش نوشته است:
”مادر مبارز و مهربانم، من رنجها و سختیهایی را که تو در رابطه با فعالیتهای من کشیده‌ای هیچ‌گاه فراموش نخواهم کرد. چه آن دوران که من زندان بودم و تو برای یافتن من روزهای متمادی جلو زندانها بودی و چه روزهایی که مزدوران خمینی به خانه ما هجوم می‌آوردند و تو برای از بین بردن مدارک، کتابهای مرا حتی کتابهای درسی مرا نیز مخفی کرده بودی، و یا حمایتهایی که در برابر هر کس و ناکسی از عقاید من می‌کردی، آری مادر، من اینها را هیچ‌گاه فراموش نخواهم کرد، فراموش نخواهم کرد، هنگامی را که مجاهدی را برای مخفی شدن به خانه می‌آوردم و تو هرچه از دستت برمی‌آمد از امکانات تا عادیسازی امنیتی به بهترین نحو ممکن انجام می‌دادی. مادر، حالا با افتخار به همه بگو که فرزندت راه امام بزرگوارش حسین را پیمود و در این راه به‌شهادت رسید و تو روزی که انقلاب به پیروزی برسد، فرزندت را در چهره‌های شاد خلق ایران و در شکوفه‌های بهاری خواهی دید... .

در پایان شعری را که خیلی به آن علاقه دارم برایتان می‌نویسم

آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود زجان شستم از برای آزاد
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می‌دوم به پای سر در قفای آزادی
در محیط توفانزا ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی
دامن محبت را گر کنی زخون رنگین می‌توان تو را گفتن پیشوای آزادی
مجاهد با دل و جان می‌کند در این میدان دل نثار استقلال جان فدای آزادی
سلام بر امیر مسعود فضل اللهی روزی که‌زاده شد و روزی که در آستان آزادی ایران چهره درخون کشید و به جاودانه فروغهای آزادی ایران پیوست.
دوستان عزيز فقط 26روز به پايان ضرب الاجل باقي مانده است لطفا براي دفاع از اشرفيهاي قهرمان پتيشن را امضا كنيد و دست از فعاليت و حمايتهاي خود برنداريد . زمان در حال گذر است و چيزي به پايان ضرب الاجل باقي نمانده است



No comments:

Post a Comment