Thursday, 15 December 2011

يك شهادت تكان دهنده:او دوست داشت که دخترانش...

ژنرال دیوید فلیپس، فرمانده ارشد نیروهای حفاظت اشرف ۲۰۰۴ـ ۲۰۰۵:

خانم رجوی، میهمانان برجسته، و مهمتر از همه اعضای خانواده‌های کسانی که در اشرف مجروح شدند یا هنوز داخل کمپ حضور دارند. افتخاری است که امروز این‌جا باشم. من بیش از ۳دهه سرباز بودم. کمی بیشتر از ۱۰سال پیش برای اولین بار از وجود یک گروه ایرانی مطلع شدم. کسانی که زندگی خود را وقف دموکراسی در ایران کرده‌اند. درباره این گروه تحقیقات کردم. نمی‌دانستم که بعد از اندکی، خودم شخصاً با این گروه، رهبران آنها و مشکلاتشان در ارتباط قرار خواهم گرفت. ولی اول بگویم که من خودم قربانی تروریسم بودم. در ۱۱سپتامبر من مدیر امنیت ارتش در پنتاگون بودم. کمی بعد از آن به‌عنوان افسر ارشد پلیس مسئول مأموریتهای بسیاری در عراق بودم. به نظرم مهمترین مأموریت سلامت و امنیت بیش از ۳هزار تن از اعضای مجاهدین خلق در کمپ اشرف بود. بله، افراد حفاظت‌شده در کمپ اشرف. وقتی آنها داوطلبانه سلاحهای خود را تحویل دادند، من آن‌جا بودم. وقتی همگی در کمپ اشرف سرجمع شدند، من آن‌جا بودم. من سایر مقرهای آنها را بعد از غارت و نابودی دیدم. من هنگام شناسایی فیزیکی تک‌تک مجاهدین خلق در آن‌جا بودم؛ شناسایی، تحقیق، اسکرین آنها و به‌صورت فردی مصاحبه شدند. آیا ما تروریست یا مجرم یا فرد ناخوشآیند در بین هزاران مرد و زن پیدا کردیم؟ خیر. هر فرد به‌طور کامل مورد تحقیق قرار گرفت و حتی یک نفر هم با اعمال جنایی مرتبط نبود. چند نفر جریمه پارکینگ پرداخت نشده داشتند. ممکن است کمی خنده‌دار به نظر برسد، ولی آن را گفتم تا اثبات کنم که با چه دقتی تمامی اعضای مجاهدین خلق را ما بررسی کردیم.

به‌عنوان یک فرمانده باید کمی فاصله بگیرم و بیندیشم. چرا آنها را تروریست تلقی می‌کنند؟ من تلاش خودم را کردم، خیلی سخت تلاش کردم یک ادعای معتبر پیدا کنم. یک جرم آشکار یا پنهان، عمل جنایی، چیزی که نامگذاری مایوس کننده‌ این گروه را توجیه کند. چیزی پیدا نکردم. سربازهایم از من سؤال کردند: «قربان آنها حامی دموکراسی، آزادی و به‌طور خاص حقوق متساوی زنان هستند». جوابی برای سربازان خود نداشتم. بحث لفاظی نبود، من شاهد دست اول حقوق و اعمال متساوی در کمپ اشرف بودم. زمان قابل توجهی را صرف زندگی و کار در کمپ اشرف کردم. من افتخار این را داشتم که تقریباً تمامی رهبران ارشد کمپ اشرف و تعداد قابل توجهی از اعضای جوان آنها را بشناسم. بعد از این‌که تحقیقات لایه به لایه تمام شد، من پیام را به خانم پارسایی و فرمانده زهره، (که اکنون خانم خطاب می‌کنم)، آقای داوری و بسیاری از رهبران دادم که اکنون آنها عنوان افراد حفاظت‌شده تحت کنوانسیون ژنو را دارند. من شخصاً مسئول سلامت و امنیت آنها بودم. مأموریتی که بسیار جدی تلقی می‌کردم و می‌کنم. بله، حتی الان، هرچند مسئولیت مستقیم برای سلامتی و امنیت کمپ اشرف ندارم ولی کماکان احساس مسئولیت اخلاقی می‌کنم.

از سال ۲۰۰۳، هر کاری که از مجاهدین خلق طلب کردیم آنها همکاری کردند، همه چیز. ما روش کارهایی برقرار کردیم تا خودکفا باشند. تا بتوانند برخی از آماد خود را تهیه کنند. ولی مهمتر از هر چیز، این‌که توان پذیرش مهمان را داشته باشند. به‌طور خاص اعضای خانواده خود را و قادر باشند آنها را ملاقات کنند. آیا در دوره من برخی از افراد مجاهدین خلق خواهان خروج بودند؟ بله البته تعداد اندکی، چند تن بلند شدند و رفتند. بقیه را به نیروهای ما تحویل دادند و ما به آنها پناه دادیم تا نقل مکان آنها تعیین تکلیف شود و جایی برای آنها پیدا کنیم. در آن زمان که اتهامات مبهمی درباره شکنجه و این‌که افراد خلاف میلشان توسط مجاهدین نگهداری می‌شوند وجود داشت. این اتهامات نادرست هستند. من دسترسی باز و بدون محدودیت به تمامی مکانهای کمپ اشرف را داشتم و از آن استفاده کردم. من بازرسیهای مستقل و بدون اعلام از قبل برگزار کردم و هرگز، هیچ‌گاه مدرکی دال بر شکنجه یا نگهداری کسی بر خلاف میل خود پیدا نکردم. تازه تلاش کردم این اتهامات را اثبات کنم. ولی تنها چیزی که می‌توانستم بدون شک و تردید اثبات کنم این بود که اتهامات کذب بودند. بعضی از اعضا که می‌خواستند خارج شوند، با خودرو توسط مجاهدین به در پایگاه عملیاتی من منتقل و پیاده میشدند. آیا مسائلی بین نیروهای من و مجاهدین خلق در اشرف وجود داشت؟ البته. ولی خیلی به ندرت بود و همه آنها با بحثهای ساده و تفاهم برطرف شدند. من بیش از ۱سال کار کردم تا به یک راه‌حل قطعی برای کمپ اشرف برسیم. بسیاری از فرماندهان ارشد نیروهای چند‌ملیتی را به اشرف بردم تا نتیجه‌گیری خودشان را بکنند و همگی شگفت‌زده بودند که چرا این‌قدر آنها را در برزخ نگه‌داشته‌ایم. در حالت ناامیدی عراق را ترک کردم و سال بعد که برگشتم دیدم چیزی تغییر نکرده است. هیچ راه‌حل قطعی نبود. در طول خدمت، مأموریت بازسازی پلیس عراق به من ابلاغ شد. در عین حال مشاور تخصصی ژنرال پترائوس در تمامی عملیات پلیس و امنیت، از جمله امنیت کمپ اشرف بودم. راه‌حل چیست؟ بعد از این چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ما به فشار خود ادامه می‌دهیم. ۳۴۰۰ ساکن کمپ اشرف بعد از تحقیقات کامل، یک قول حفاظتی دریافت کردند. این را خودم می‌دانم چون شخصاً به دیدار خانم پارسایی رفتم و این تعهد را ارائه دادم. خیلی بر سر آن تعهد، احساس مسئولیت می‌کنم، به قدری که حتی الآن حاضر به بازگشت به اشرف هستم. تا بین مجاهدین خلق و عراقیها، که بسیاری از فرماندهان ارشد آنها را می‌شناسم، میانجی باشم. به قدری با به‌اصطلاح «تروریستها» احساس امنیت می‌کنم که دختر خودم را هم با خودم می‌برم. او یک فعال حقوق‌بشر و حقوق زنان است. خیلی هم برای رفتن هیجان‌زده است. من بیم دارم که بدون میانجیگری، بدون ابتکارعمل سریع، جنایتی دیگر رخ خواهد داد. ما در گذشته شاهد حمله بی‌رحمانه به اعضای این سازمان بوده‌ایم. و در چند هفته اگر این ضرب‌الاجل به تعویق نیافتد دوباره شاهد آن خواهیم بود. «کمپ اشرف را ببندید»، این خیلی شوم به نظر می‌رسد، خصوصاً برای نفرات آن‌جا. وقتی صحبتهای دیگران درباره مجاهدین خلق و کمپ اشرف را می‌شنوید، چه کسانی هستند یا نیستند؟ باید سؤال کرد: «آیا واقعاً اطلاع دارند؟ آیا به اشرف رفته‌اند؟ آیا این افراد را می‌شناسند؟ یا خبر دارند که در آن مقر ۳۶ کیلومتر مربع چه اتفاقی می‌افتد؟ یا این‌که لفاظیها را تکرار می‌کنند» ؟
من ساکنان کمپ اشرف را می‌شناسم. آن‌جا بوده‌ام. آن‌جا زندگی کرده‌ام. در سال ۲۰۰۴ وقتی ما به آنها قول سلامتی و امنیت را دادیم، به ما اعتماد کردند. چند مکان در دنیا وجود دارد که زیر نظر من قرار دارند. کمپ اشرف یکی از این مکانها نیست. می‌ترسم که کمپ اشرف به سرعت به یکی از این مکانها تبدیل شود. خشونت می‌تواند متوجه این افراد بی‌سلاح بشود، می‌دانم بی‌سلاح هستند چون خودم شاهد تحویلدهی سلاحهای آنها بودم! مردان و زنان، جوانان، افراد مسن.

باید بلند و رسا فریاد زد که ما تن به خشونت علیه ساکنان حفاظت‌شده کمپ اشرف نمی‌دهیم. این ضرب‌الاجل باید به عقب بیافتد. شرارت در تاریکی پیشرفت می‌کند، بنابراین بگذارید بر کمپ اشرف نور بتابانیم. من تلاش کردم در اشرف تروریست پیدا کنم ولی نتوانستم. تلاش کردم در کمپ اشرف شکنجه کشف کنم ولی نتوانستم. تلاش کردم افرادی را پیدا کنم که خلاف میلشان در کمپ اشرف نگهداری میشدند، ولی نتوانستم. فقط آرزو می‌کنم که دنیا گوش بدهد. خانم رجوی، بابت این فرصت کم، بابت تواضع و فروتنی شما در این شرایط نگران‌کننده متشکرم و از فرصتی که توانستم با این گروه برجسته سخن بگویم از شما تشکر می‌کنم.

No comments:

Post a Comment