Monday, 7 November 2011

هيچ وقت فكر ميكردين اين خواهر و برادر چنين سرنوشتي داشته باشن


 آيا هيچ وقت خودشان فكر ميكردن روزي سرنوشتشان اين طوري رقم بخوره! ...درحاليكه شبنم خواهرشون هنوز پشت ميله هاي زندانه...
حتما خيلي از بچه هاي خونگرم آذربايجان خانواده مدد زاده را ميشناسن .اكبر و مهديه از بچه گي با هم بزرگ شدند .اما اكبر براي آرزوي مهديه قيد درس را زد چون آرزوي خودش را تو آروزي مهديه ميديد.
اما مهديه
روزي كه مهديه با هزاران آرزو  روي صندلي دانشگاه نشست فكر نميكرد يك روزي براي آزادي كشورش بايد قيد همه چيز را بزنه

تولد ۱۳۵۸ ـ جلفای آذربایجان
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
تاریخ ورود به اشرف: خرداد ۸۷
تحصیلات: لیسانس کامپیوتر نرم افزاری
.

ای زندگان خوب پس از مرگ
خونینه جامه‌های پریشان برگ برگ
سرگذشت شما را
به کوه و دشت
بر برگ گل
به خون شقایق نوشته‌اند
«من یک مجاهد اشرف‌نشان هستم و افتخار می‌کنم، با تمام اشرفیان همصدا می‌شوم و پرچم هیهات را بلند می‌کنم
والّذین اهتدوا زادهم هدًی وآتاهم تقواهم» سوره محمد. قرآن مجید. آنان که هدایت را جستجو کردند هدایتشان کردیم.
خواستم اول!، سپس جویان شدم بهر این رهیافتن پویان شدم
بی‌طلب، رهیافتی، در راه نیست رهنوردی، کار هر گمراه نیست». - ا ز تعهدنامه مجاهد شهید مهدیه مددزاده
مهدیه مددزاده از آن کسانی بود که ابتدا خواست. سپس به جستجو برآمد، در پی آن دوید و آن‌گاه آن را یافت و بهای راهیافتگی را پرداخت، و سرانجام رسید. کلام خودش از هر توصیفی گویاتر است:
«از خدا می‌خواهم مرا در مسیرم ثابت قدم کند و لیاقت جنگیدن و شهادت را به من بدهد و همیشه برای این راه یافتگی هزاران بار خدا را شکر می‌کنم… اشرف مثل شیر می‌غرد و همه را به لرزه در می‌آورد ولی خودش با هیچ بمبی حتی تکان نمی‌خورد


بار خدایا مرا جزء آن مجاهدان و جزء آن بندگانت قرار بده که این رهبری را داشته باشم و نزد خلقم روسفید گردم. و تا آخرین قطره خونم و تا آخرین نفس‌هایم از ارزشهای این سازمان نگهبانی و محافظت خواهم کرد»
- از نامه مجاهد شهید مهدیه مددزاده به رهبر مقاومت
مهدیه مددزاده همراه و همدوش برادر قهرمانش اکبر در روز نوزدهم فروردین در راه دفاع از خاک اشرف، به‌شهادت رسید، مهدیه و اکبر با عشق به‌آزادی میهنشان، با پای سر به سوی برج شرف و آزادی ایران، اشرف شتافتند و در فروغ اشرف به ستارگان تابناک و جاویدان آسمان مبارزات مردم ایران تبدیل شدند. به جرعه‌یی از این عشق در نامه خودش به مریم رجوی نگاه می‌کنیم:
«سلامی به گرمی عشق شما و هزار خواهری که هیچ وقت فکر نمی‌کردم که یک روزی بین اینها باشم اما آتش عشق شما آنقدر گسترده است که تا به شهر ما تو جلفا رسید و از کوچه‌های گرگر گذشت و به خونه‌ها رسید و دیگر بی‌تابی و رسیدن به شما… بود و بس».
آری، نور و گرمای آتش عشق به میهن و مردم که از اشرف می‌تراود، بر همه جا می‌تابد و پیام برخاستن و جستن و پیمودن را به همه جا می‌برد و همه جانها و دلهای بی‌قرار هم‌چون دل و جان مهدیه و برادران و خواهرانش را پر می‌کند. درود بر عزم آنها که هم‌چون مهدیه و اکبر، برای آزادی میهنشان بپا می‌خیزند و از شرف ایران و ایرانی دفاع می‌کنند

لطفا امضا كنيد و جان هزاران مبارز آزادي را نجات بدهيد
براي امضاء لايك كافي نيست در قسمت سمت چپ پتيشن اسم و ايميل خود را وارد كنيد واگر خواستيد كامنت بگذاريد و بعد هم ساين اين پتيشن كنيد اطلاعات شما محفوظ مي ماند
از همكاري شما بسيار سپاسگذارم



.

No comments:

Post a Comment