Sunday, 24 July 2011

دیکتاتورها رفتنی‌اند! - دکتر کریم قصیم

جمعه، ۱۷ تیر ۱۳۹۰ / ۰۸ ژوئیه ۲۰۱۱
پشت سرهم وقایعی رخ داده‌اند که برآیندشان یک فرآیند انکارناپذیر تاریخ کنونی شده است: دیکتاتورها رفتنی هستند.

درطول کمتر از یک‌سال اخیر، در «جهان عرب و اسلام»، یعنی منطقه‌یی که بیشترین تعداد و تراکم رژیمهای استبدادی دنیای کنونی را دربر داشت، حنبش حق‌طلبان و آزادی‌خواهان، به‌رغم شلیک گزمگان و انبوه شهدا، آن‌قدر بر خواسته‌هایش پای فشرد تا دیکتاتورها یکی بعد از دیگری سرنگون شدند یا در سراشیب سقوط دست‌وپا می‌زنند: بن‌علی در تونس، مبارک درمصر، علی بن‌صالح در یمن.

در ایران، ام‌القراء بنیادگرایی شیعی و مرکز «صدور اسلام عزیز» نیز، مارپیچ بحران حاکمیت به اوج تازه‌یی رسیده، پایه‌های قدرت می‌لرزد. ولی‌فقیه و گماشته قبلی‌اش گوش همدیگر را می‌جوند و چاقوی خود را تیز می‌کنند. کل رژیم تاب تحمل حتی یک تشییع جنازه آرام را از دست داده... ..

روی‌هم‌رفته می‌توان گفت دنیای کنونی دیگر دیکتاتورها را برنمی‌تابد. به‌خصوص دنیای افقی نسلهای جوان (اکثریت جهان)، - دختر و پسر - و شبکه‌های اجتماعیشان، دست دیکتاتورها و فاتحه قدرقدرتی - مذهبی و لامذهبی، از این نگاه فرق نمی‌کند- را خوانده‌اند. آنها - مردم، به‌ویژه نسلهای جوان -، با دست خالی؛ اینها- دیکتاتورها را - با تمام برج و باروی آهنین که دور خود کشیده‌اند، با کل سرکوب و سلاح قتّاله که به‌کار می‌گیرند -، دیگر، به‌سادگی پذیرا نیستند و به‌حال خود نمی‌گذارند. به‌نظر می‌رسد که رفتن دیکتاتورهای ”پیر و سنگ‌شده“ شرط حضور و برآمدن نسل جوان و دلبسته پیشرفت و آزادی است. پیکار آزادی و زدن زیرآب دیکتاتوریها، داو بزرگ قمار سرنوشت جوانان، تعیین‌کننده مسیر آینده نزدیک منطقه و جهان شده است.

گفتن ندارد که حرکت کنونی تاریخ به جوانان چشمک می‌زند. همین است که در پیچ‌وخم جهانی‌شدن دادوستد همه‌چیز، دیکتاتورها، حتی، نزد ”ارباب بی‌مروّت دنیا“ نیز از سکه افتاده‌اند. به‌رغم سیاست اپیزمنت (مماشات اوباما با بنیادگرایی ولایت‌فقیهی - نمونه رفتار در عراق، و استمالت انگلیس و...). ... آدم، چشمهای خود را می‌مالد و به دور و نزدیک می‌نگرد: یاد سالهای ۱۹۳۹ به بعد می‌افتد (ائتلاف علیه فاشیسم)، یاد سالهای دادگاه نظامی نورنبرگ و محاکمه سران نازی. خاطره دادگاه آیشمن دراورشلیم (۱۹۶۰/۶۱) به ذهن متبادر می‌شود... .. اکنون تریبونال ملل ‌متحد در لاهه و محاکمه ملاودیچ.

یک‌بار دیگر گامهای تازه‌یی جهت تقویت داد و دادگستری جهانی، که این بار با اندامهای اجرایی و درحال رشد که دیگر نام و طرح مشخص دارند و سالهای اخیر بیشتر به چشم جهانیان آمده‌اند: قوانین و کنوانسیونهای بین‌المللی، اعلام رسمی حق مقاومت در مقابل ظلم (مندرج درحکم منع تعقیب مقاومت ماه پیش توسط دادگستری فرانسه)، نوزاد پرشگونی به‌نام اصل آر.تو.پی (مسئولیت برای حفاظت)، حکم جلب قذافی و پسرش، حسابرسی تروریسم دولتی (پرونده قتل حریری در لبنان..).

فشرده می‌نویسم، به‌نظر می‌رسد حلزون حقوق‌بشر بین‌المللی، سرش را از مارپیچ خانه بیرون آورده و کمی تندتر راه می‌رود: محکومیت جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی، قانون انسان‌دوستانه بین‌المللی، مردودشمردن ژنوسید‌و اجرای اصل آر.تو.پی جلوی چشم جهانیان، همین اصلی که با امضای شورای امنیت بر قطعنامه مربوطه مبنای آکسیونهای نظامی غرب در لیبی است و دارند تسمه از گرده دیکتاتور کریه و پریشان‌فکر می‌کشند و همه - به‌جز سازمانده و شرکت‌کنندگان کنفرانس ”ضد تروریسم“ در تهران، با اشتیاق منتظر نفسهای آخر طرف هستند.

فقط هم مورد کلنل معمرقذافی، ”ملک‌الملوک“ شمال آفریقا نبوده. دهه پیشتر، وضعیت اضطراری پینوشه را داشتیم، که توازن قوا مانع شد و طرف قصر در رفت. بعد دستگیری و انتقال فلان دیکتاتور خونریز آفریقایی (چارلزتیلر) به دادگاه ویژه سیرالئون در لاهه، سپس دستگیری و تحویل میلوسویچ به دادگاه/ تریبونال یوگسلاوی ملل ‌متحد (درلاهه)، محکومیت دمیانوک در دادگاهی در مونیخ، تقریباً ۷۰سال پس از وقوع هولوکاست. هم‌اکنون نیز در اشتوتگارت آلمان ایگناچه مورواشیاکا، سردسته باندهای آدمکش روآندا، بر صندلی ”اتهام کشتار و فرمان کشتار از راه دور“ نشسته است، موردی جدید. وی سالها در مانهایم آلمان مستقر بود و از آن‌جا دستور ترور و آدم‌کشی جمعی مردم عادی بی‌دفاع را صادر می‌کرد. این اولین دادگاه بین‌المللی است که (بر اساس قانونی از حقوق بین‌الملل که از سال ۲۰۰۲ بدین‌سو اعتبار اجرایی یافته) در آلمان تشکیل می‌شود، یقیناً آخرین آن نخواهد بود. و بالاخره، همین دوسال پیش دستگیری رادوآن کاراچیک، و اکنون بعد از ۱۶سال اختفاء و اغماض صاحبان قدرت، سرانجام دستگیری و انتقال ”ژنرال ملادیچ“ به لاهه. دیدیم که آن ژنرال متکبر و گردنکش، که به‌سادگی فرمان کشتار و تصفیه قومی می‌داد، اکنون سرتراشیده و مات، خفیف و خوار برصندلی اتهام نشسته، بلند که حرف می‌زند از سالن دادگاه اخراج می‌شود! عدالت صبور است ولی ول‌کن نیست. هر یک از این دادگاهها که برشمردم گامی از حرکت همان حلزون به‌راه افتاده است: نمودی از مدنیت معاصر و نمونه‌یی از دینامیسم جدید داد و عدالت. مردان جنایتکاری که زمانی در تصور مصونیت ابدی دیکتاتوری، بی‌محابا فرمان کشتار می‌دادند و یکه‌تازی می‌کردند... . مالکی و عاملان جنایتها بر اشرف نیز نوبتشان خواهد رسید. ... .. نه به‌انگیزه انتقام، بلکه برای حصول عدالت است که فراموش نمی‌کنیم.

روندی که اشاره کردم داشت افتان و خیزان پیش می‌رفت که ناگهان «توفان عرب» درگرفت. فرآیندی قطعاً تاریخی که بی‌تردید بر ”عجم“ نیز تأثیرات خاص خود را دارد:
پیش روی نسل بیشماران ایران، جمله دیکتاتورهای فرتوت جهان عرب سریعاً به هزیمت افتادند. دانه‌درشتها، پشت سرهم، از تخت، سرنگون شدند... پس «می‌توان و باید»! شمارش معکوس سلطه مطلق بقیه هم که قدرت خود را صاحب مطلق قانون و حق مردمان می‌دانستند شروع شده است. حالا جلوی چشم ایران و جهان، قذافی دارد نفسهای آخر را می‌کشد و بشاراسد هم در غرقاب نفرت عمومی، تحریم و انزوا... .. دست‌وپا می‌زند.

همین نمونه ”دکتربشاراسد“، چشم‌پزشک سابق مقیم لندن و قصّاب کنونی مردم شهرهای بپاخاسته سوریه را بگیرید. ۲۹سال پیش حافظ اسد، پدر وی و دیکتاتور سابق سوریه در مقابل مخالفانی که در شهر «حماه» دست بالا را داشتند، در موقعیت مشابهی قرارداشت. چکارکرد؟ ابتدا درب کشور را روی خبرنگاران و رسانه‌های خارجی بست، سپس گردانهای توپ و تانک و ۱۲هزارنیروی تادندان مسلح، به‌علاوه هواپیماهای پرازبمب به‌آن شهرفرستاد و فرمان آتش داد، نه‌تنها به سمت مخالفان مسلح، بلکه به‌روی محله‌های مسکونی در تقریباً سراسر شهر حنا. حتی به کودکان هم رحم نکرد. با شلیک از زمین و هوا و قتل‌عام دست‌کم سی / چهل هزارنفری از اهالی بی‌دفاع شهر، میخ خود را در خون کوبید. آن زمان دنیا و قدرتهای بزرگ که هیچ، حتی ممالک همسایه هم اعتراضی نکردند. دیکتاتوری حزب بعث سوریه (در رأسش حافظ اسد و خاندانش) در ”قدرت“ تثبیت شد. خبرگزاریها و سخنگوهای رسمی و نیمه‌رسمی شرق و غرب (به‌جای حقوق‌بشر) قتل‌عام را توجیه کردند، که «حافظ اسد و دولت سوریه عامل ثبات در منطقه» بوده است! همان دولتی که به لبنان هم لشکر کشید! خب، آن زمان هنوز دهه آخر «جنگ سرد» بود و ژنرال اسد با برژنف عکس می‌گرفت.

در پایان دهه نود که اردوی شرق فروپاشیده بود، درآستانه جنگ کویت، اسد (دیکتاتور و رهبر حزب بعث سوریه) ترجیح داد - به‌جای پشتیبانی حزب بعث عراق - با طرف قویتر (یعنی با ایالات متحده- بوش پدر) بسازد. مدتی این دیکتاتوری خونریز، سوگلی دوم آمریکا در منطقه بود، ۱۹۹۴حتی مستر بیل کلینتون هم به زیارت حافظ اسد راهی دمشق شد و دستهای خونین وی را به‌گرمی فشرد. خلاصه، حافظ اسد، با وجودی که روابط خوبی با ولایت‌فقیه به‌هم زده بود، کماکان به‌عنوان «ستون ثبات منطقه» تروخشک می‌شد. ترکیه هم لام ازکام بازنمی کرد که هیچ، روابط برادری با سوریه داشت.

حافظ اسد که مرد، خاندان اسد و... ، که دهها سال بود عمود خیمه قدرت و ثروت مملکت به‌شمار می‌رفت، برای تثبیت الیگارشی حاکم، پسر دوم دیکتاتور را از لندن و مطب چشم‌پزشکی به دمشق فراخواند. بشاراسد همه‌کاره شد. دیگر اقوام و نزدیکانش هم، در رأس ارتش، پلیس و سازمان امنیت و... معلوم شد دولت بشار با رنگ و روغن جدید، اما با همان ساختارها و رویه کاری، همان الگوی دیکتاتور مرحوم ابوی را ادامه می‌دهد، البته منهای شمایل نظامی.

بعدها که انقلاب اطلاعات، جهان را کمی متحوّل و به‌هم نزدیکترکرد. مردم منطقه و جهان، به‌خصوص جوانان افقی به‌هم وصل شدند، نسیم آزادی عقیده و حقوق‌بشر به‌ همه‌جا پیچید. دیگر، رفته‌رفته، موقعیت دیکتاتوریهای خونریز و ساختارهای عمودی یک‌طرفه متزلزل شد. زیر پوسته خشن استبداد، همه‌جا زمزمه «نان و آزادی» به جنب‌وجوش آمده بود. سرانجام، بیکاری، ستم و تحقیر، کار را به انفجار کشاند. توده‌های جوان، دلیر و حق‌طلب، به میدان آمدند و جمله دیکتاتورها به هزیمت افتادند. توفان عرب که پیش آمد، بادهای تند سرنوشت بر سوریه، «ستون ثبات منطقه»، نیز وزیدن گرفت. مردم، رفته‌رفته به خیابان ریختند، ابتدا کم‌شمار. بشاراسد با تاکتیکهای پیش پا افتاده فریب، - وعده و وعید درعین سختگیری امنیتی - مانورداد: هم تیراندازی و هم سخنرانی! اما توفان فروننشست، جمعیت خیابان و شمار شهرهای معترض بیشتر و بیشتر شد. درگیری و شعارهای تند و مارش خیابانی شهربه شهر تمام کشور را گرفت. بشاراسد بار دیگر توپ و تانک را جمع‌وجور و به شهرها و خیابانهای کشور فرستاد. همان رویه ابوی و دیکتاتوری سابق. اما زمانه عوض شده بود. خبرها در لحظه به سراسردنیا می‌رفت و مشتش باز می‌شد. وانگهی، جهان دیگر آن جهان دوقطبی نبود و جنگ سرد نقشی نداشت. دیگر «عامل ثبات در منطقه» نیز مثل سابق مهم نبود. اصلاً از «تفاهم» بیرونی خبری نبود. برعکس، برخلاف زمان پدرش، ملل ‌متحد و سازمانهای حقوق‌بشری به سرعت موضع گرفتند، علیه جنایتهای جاری خاندان اسد. متحدی چون ولایت‌فقیه هم برای «پرستیژ» اش منفی بود. البته سپاه قدس و شاخه‌های سوری‌اش در شلیک و کشتار مردم، فایده «اتحاد استراتژیک» خود را نشان می‌دهد، حتی عراق هم این‌کاره است (۱). شاید، حتی، وجود این آلیانس عجیب‌الخلقه مذهبی- لامذهبی (سوریه لاییک + ”جمهوریهای اسلامی عراق و ایران“ ) قدرتها را کمی مجاب کند! چرچیلی که در آن طرف نیست، چمبرلنها را می‌شود به راه آورد. لابد همین فکر است که بشاراسد را در ادامه کشتار جسور کرده، ولی جهان جدید و جوانان - سوریه و منطقه و..- چکار می‌کند؟ آن‌طرف مرز، ترکیه را چه کند، که برخلاف زمان پدرش مرزهای خود را به‌روی مخالفان و اپوزیسیون بازکرده است؟ گروههای مخالف دیکتاتوری اسد در ترکیه دورهم جمع شدند و صدای نمایندگان و سخنگویانشان در جهان مجازی پیچید. پس آلترناتیوی وجود دارد. تظاهرات خیابانی هم، با سوزاندن تصاویر خامنه‌ای - احمدی‌نژاد، جواب اتحاد جنایتکاران علیه بشریت را می‌دهند. ملل ‌متحد و نهادهای حقوق‌بشری هم طرف مردم موضع می‌گیرند (۲). وانگهی، با افشای دخالت سپاه قدس در کشتارها، با موضع رسمی ولایت‌فقیه علیه حرکت مردم سوریه، اکنون دیگر افکارعمومی منطقه و جهان فهمیده که آن «حاکمیت ملی» خاندان اسد روی «آلیانس دیکتاتورها» سوار است!

آیا نیروها، احزاب و گروههای آزادی‌خواه کل منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نیز به صرافت می‌افتند، ضرورت همبستگی / بلکه همگامی و نوعی تجمع و اتحاد منطقه‌یی را در دستور کار قرار می‌دهند؟

سازمان ملل، سازمانهای حقوق‌بشری، سیاستهای اروپایی و حتی، لنگان لنگان سیاست آمریکایی نیز علیه بشاراسد، دیکتاتور خونریز سوریه، پرچم نشان می‌دهند. «تحریم» و شاید، درصورت پایداری پیکار آزادی در خیابان، حکم جلب بین‌المللی دیکتاتور سوریه نیز مطرح شود. مبارزه برای آزادی، آینده دارد و دیکتاتورها رفتنی‌اند.

+++
همین الآن که این سطور را می‌نویسم خبرگزاریها گزارش داده‌اند، واحدهای توپ و تانک بشاراسد، باهمان طرح و برنامه قتل‌عام مردم بی‌دفاع (به‌سیاق پدر)، این‌بار وارد شهر «حماه» شده‌اند. خبر، ثانیه‌یی پس‌از ورود تانکها به جهان پخش شده. خبرنگاران، فعالان حقوق‌بشری، رسمی یا گمنام، به‌علاوه نسل جوان، با تلفن‌دستیهای دوربین‌دار، کامپیوتر و اینترنت و ماهواره و... . همه جهانی شده‌اند، کشتار را نمی‌شود در خفاء پیش برد. تاوان دارد. دیگر توده‌های معترض و شورشگر، بعد از هرکشتاری در انزوا و بی‌خبری فراموش نمی‌شوند. با هرقتلی، تصویر قاتل و مقتول، روی آنتنهای جهان، همه را به اعتراض می‌خواند. دنیا و وجدانهای بیدار و نگران، مردم عادی و سازمانهای حقوق‌بشری فعالند، جهان دیگر مثل سابق بی‌خبر و ساکت نمی‌ماند. صدای اعتراض، در شلیک گلوله و زجر زندان و شکنجه محو و خاموش نمی‌شود. شبکه‌های اجتماعی، زنده و گسترده‌اند. فشار ازپایین، - بنی‌آدم اعضای یکدیگرند - بالاییها را هم آرام و بی‌عمل به‌حال خود نمی‌گذارد“. مرزهای بسته“ بشاراسد، گره از کار فروبسته او نخواهد گشود. نفرت از فرمان کشتار بیشماران حق‌طلب، جهانی می‌شود و دامن او و حاکمیتش را خواهد گرفت. با ادامه توفان عرب، توازن قوای استراتژیک منطقه‌یی آشکارا به‌زیان بشاراسد است، سقوطش دیر و زود دارد، قطعاً سوخت و سوز ندارد. شمول زمان و «فراموشی جنایتها» آکتوئل نیست.

اکنون همه این وقایع اتفاقیه، نسبت به دوران جنگ سرد و یخ‌زدن حقوق‌بشر، وضعیت متفاوتی را، به‌سود مردم آزادی‌خواه، رقم می‌زند. جمع که می‌زنیم می‌بینیم فرآیند جاری، رشد و نموّ «پایه دوم سیستم دموکراسی» را جدّی‌تر می‌کند. محض فایده تکرار، اشاره می‌کنم: پایه نخست دموکراسی، همان میزانهای کلاسیک است (انتخابات آزاد، حکومت قانون و کثرت‌گرایی)، اما پایه دوم، رو به رشد آشکار، مؤلفه رعایت حقوق‌بشر بین‌المللی توسط دولتهاست. حقوق‌بشر و مراعات تعهدات و کنوانسیونهای بین‌المللی. این دوّمی که پیشترها جنینی، فقط درسند و نوشته‌های اولیه حبس بود، اکنون سر از تخم تاریخ بیرون زده، صدای جیک‌جیک‌اش در «لاهه» به گوش می‌رسد.

اکنون، شهر لاهه، به اعتبار شمار و موارد کاری در دادگاههای کیفری بین‌المللی‌اش، معبد و مکه ستم‌دیدگان و حق‌طلبان، شهر افتخار داد و دادگستری بشری شده است.

دیکتاتورها از این شهر و دادگاههایش، از دادستانها و قضاتش می‌ترسند - و بگذار بیشتر بترسند! ازترس و لرز همین عدالت‌خانه‌هاست که خامنه‌ای، جبّار فرتوت و شاخ‌شکسته، بانکدار تروریسم جهانی، به «کنفرانس ضدتروریسم» در تهران دعوت می‌کند و بسیاری جانیان شناخته‌شده علیه بشریت، مجرمان مارک‌خورده گذشته و حال و آینده، در ام‌القرای تروریسم، کنار او ”کنفرانس“ می‌دهند. ولی‌فقیه بی‌خود زورمی‌زند. تدبیر چرخ گردون فراتر از اینهاست. و نسل بیشماران منطقه و جهان، آشکارا براین خیمه‌شب‌بازیها اشراف و برتری عملی دارد. دنیا تجربه خودکشی، یا محاکمه و مکافات دیکتاتورهای قرن بیستم را می‌شناسد. درقرن کنونی نیز سرعت وقوع و شمار رویدادهای آموزنده بیشتر شده: بعضی از این دیکتاتورها را کت‌بسته تحویل قانون دادند و برخی را، سرتراشیده بر خاک ذلت می‌بینیم!

دیگر برتری ”قدرت“ بر قانون، قطعاً مطلق نیست. سمت و سوی جنبشها اثبات کرده که هدف، فراسوی سقوط استبداد است: پیش به‌سوی آزادی. دیکتاتورها بدون تردید رفتنی‌اند!

-----------------------------------
۱ - خبرگزاری فرانسه ۷/۴/۹۰: «نخست‌وزیر عراق گفت، ثبات منطقه‌یی، با ثبات سوریه مرتبط است. وی درحالی‌که اتحادیه اروپا و آمریکا تحریمها علیه دمشق را افزایش داده‌اند، خواستار روابط اقتصادی قویتر شد.

دفتر وی در بیانیه‌یی گفت، نوری مالکی به هیأتی از تجار سوری روز دوشنبه در بغداد گفت، ”ثبات منطقه در کلیت آن به ثبات و امنیت سوریه بستگی دارد“ ».

۲ - بی.بی.سی- فارسی - جهان - ۵ ام ژوییه: ”عفو بین‌الملل، سوریه را متهم به جنایت علیه بشریت کرد.

http://www.bbc.co.uk/persian/world/۲۰۱۱/ ...
عفو بین‌الملل می‌گوید سرکوب معترضان و طرفداران دموکراسی در سوریه احتمالاً جنایت علیه بشریت است و خواستار تحقیق درباره این خشونتها شده است“.

No comments:

Post a Comment